اعطاء دکترای افتخاری به سازنده فیلم ضد ایرانی «آرگو»
نگاهی کوتاه به فیلم آخرالزمانی لژیون، نگاه سازندگان فیلم به مسئله موعود و آخرالزمان را مورد بررسی قرار داده است
اگرچه تاکنون خبری از جزئیّات این پروژه منتشر نشده؛ امّا شواهد حاکی از آن است که به دلیل انفعال سیاستگذاران فرهنگی و سینماگران داخلی، افکار عمومی دنیا باز هم در آیندهای نزدیک باید شاهد یک روایت سیاستزده و آمریکایی به سبک هالیوود از واقعیّتی تاریخی در کشورمان باشند.
به گزارش«اصولگرا»، پس از ساخت فیلمهایی چون «بدون دخترم هرگز»، «سیصد»، «زمانی برای خیانت»، «خانهای روی شن و مه»، «شرایط»، «شبی با پادشاه»، «انیمیشن پرسپولیس»، «کشتیگیر»، «جاودانهها»، «سنگسار ثریّا»، «اسکندر» و در آخر فیلم به شدّت غیر حرفهای و البتّه سیاسی «آرگو»، هالیوود این بار پروژهای جدید را با موضوع کودتای آمریکایی 28 مرداد که منجر به سرنگونی دولت مصدّق و بازگشت محمّدرضا پهلوی به عرصة سیاسی کشور شد، کلید زده است.
اینکه تا به کی باید منتظر کنشهای فعّال در این عرصه از سوی متولیّان فرهنگی کشور بود، سؤالی است که همچنان بیپاسخ مانده، امّا امیدواریم با توجّه به پتانسیل فراوان گفتمان انقلاب اسلامی این اتّفاق در آیندهای نزدیک به وقوع بپیوندد.
یک نویسنده، محقق و منتقد سینما و ضد صهیونیسم معتقد است امروز ذائقه یهودیها به جایی رسیده که میخواهند کنترل تمام استودیوها و هالیوود را در دست بگیرند.
جالب است که از لیست 100 نفر اول هالیوود 12 نفر اول همگی یهودیاند. حاکمان یهودی سینما بارها و بارها اذعان نمودهاند که هالیوود مأمنی برای سودهای چند میلیون دلاریشان بوده است. «استیون اسپیلبرگ» یهودی رسماً اعلام میکند که چند میلیون دلار از عواید فیلمش را برای زنده نگه داشتن هولوکاست اختصاص میدهد. حال مگر ممکن است که دستگاههای مدیریت کلان فرهنگی آمریکا و در رأس آن، لژهای ماسونی افتخار کسب اسکار را به ایشان ندهند؟
رابطه سازمان سیا (آژانس اطّلاعات مرکزی) آمریکا و پنتاگون و هالیوود از جمله محورهای جالب و البتّه کمتر پرداخته شده در موضوعات مربوط به سینماست. این رابطه در موارد بسیاری به صورت یکطرفه صورت میگیرد؛ به نوعی که سیا و پنتاگون نقش سانسورکننده را در هالیوود بازی میکنند. این سانسور، اگرچه بهصورت اخذ مجوّز ساخت نیست؛ ولی زمانی که فیلمسازان قرار است فیلمی را تولید کنند که نیازمند حمایت مالی و تجهیزاتی میباشد،
مساله اهانت به اولیاء و پیامبران الهی و مقدسات ادیان توحیدی امری تازه و جدید نیست. اهانت، استهزاء و تکذیب سه شیوه رایج در میان اقوام سابق در مقابله با هدایت پیامبران بوده است. اهانت به پیامبران و دروغگو، ساحر، مجنون، قدرتطلب و سفیه و... خواندن آنان از جمله روشهای رایج در میان امتهای گمراه گذشته و دشمنان پیامبران بوده است.
در این بین رسانه های غربی به خصوص سینما و تلویزیون نقش توهین و تحریف رسالت پیامبران را عهده دار بوده و هر از گاهی مصادیقی از این كاركرد رسانهای در غرب و حتی داخل جهان اسلام دیده میشود.
تهیه فیلم های انحرافی مصائب مسیح (ع)، آخرین وسوسه های مسیح (ع)، مصاحبه با محمد (ص)، فتنه، ده فرمان و فیلم سراسر توهین آمیز "برائت از مسلمین" ... همه و همه نشان از رویكرد انحرافی، سیاسی و شریعت زدای رسانه های غربی است.
در این نوشتار به گوشه ای از سناریوهای رسانهای و تصویرسازی غرب علیه پیامبران به خصوص نبی اكرم صلی الله علیه و آله و سلم اشاره خواهیم كرد.
هالیوود آیینه تمام عیار تفکر اومانیستی نسبت به پیامبران
در كنار اهانت دولت های غربی، صنعت هالیوود نیز در برهههای مختلف با كمك حامیان صهیونیست و ضد دین خود، تقریبا تمامی پیامبران اولوالعزم را زیر سؤال برده و با سناریوهای مختلف چه در قالب انیمیشن و چه در قالب فیلم سینمایی، اهانتهای مختلفی را نسبت به این فرستادگان الهی روا داشت است.
در واقع در اینگونه آثار تلاش شده است از آغاز با مخدوش کردن تاریخچه پیامبری، آنان را از سطح عالمان علوم الهی و مبلّغان شریعت به سطح انسانی عادی تنزّل دهند و بعد از القای این مقدمه، بنابر اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود روایتهای مختلفی نسبت به پیامبران الهی بیان داشته اند که از متن اصلی کتب مقدس دور بوده و حتی ضد آن بوده است. در یك فیلم شاهدیم که فرستاده خداوند انسانی نادان و جاهل قلمداد می شود، در فیلم دیگر رسول الهی در نقش یك نجار ساده و پیر قلمداد میشود، در جای دیگر با پیامبری هوس ران و شهوت پرست روبروییم و حتی ریشه خشونت و اعمال تروریستی از زندگی پیامبران نشأت می گیرد.
برخی فیلمهای توهین آمیز نسبت به پیامبران الهی
در فیلمهای ساخت آمریکا، ایتالیا و آلمان، زندگی و تاریخ پیامبران بیشتر از آنکه جنبهای واقعی داشته باشند بر محور تحریفات انجیل و یا تحریفات آگاهانه جهان سیاست ساخته شده و ویژگیهای شخصیتی و تاریخی پیامبران به وضوح دگرگون میگردند.
این فیلمها معمولاً دچار تحریفات و ویژگیهایی چون عدم برنامه تبلیغی پیامبران، سادهلوحی و عرفی بودن آنان و شبهه افکنی در نظام دینی آنان است. شخصیت پیامبرانی چون حضرت موسی، حضرت ابراهیم، حضرت ارمیای نبی و حضرت نوح دچار نوعی شکاکیت دکارتی و تردید دینی است. اگرچه مسأله زنان و ماجرای عشقهای زمینی نیز در این آثار خود بحث جداگانه و مفصلی را میطلبد؛ لکن آنچه در این فیلم ها به نظر مهم و انحرافی جلوه می کند، وجود نگاه تقدس زدا، شریعت زدا و غیرالهی معرفی کردن رسولان الهی است.
شخصیت پیامبران الهی در فیلمهای ساخت هالیوود و دنیای غرب کاملاً منطبق با دیدگاه اومانیستی امروز است و در آثار آمریکائی از حدّ و اندازه یک انسان معمولی فراتر نمیرود.
فیلم ده فرمان: (1956) The Ten Commandments
فیلم ده فرمان با دو نسخه متفاوت ساخته شده است اما هردو اثر با کارگردانی مشترک یک فیلمساز و هدفی مشخص تولید شده است،
در فیلم ده فرمان ساخته "سیسیل بی دمیل" موسی یك انسان است پس باید تمام آرزوها و كنشهای فردی یك انسان آن هم از نوع غربی را دارا باشد؛ موسای هالیوود در برابر فرعون تعظیم میكند و بر دست او بوسه میزند، او گرفتار عشق خواهرزاده فرعون شده، همچون دیگر انسانها مجذوب زیبایی او میگردد و بعدها دلباختة دختر بزرگ حضرت شعیب میشود؛ او از دختران شعیب روی نمیگرداند و حیای دینی ندارد چون یك انسان است و در حوزة مدركات، احساسات، جوشش عشق و تمنیات با دیگران تفاوتی ندارد، در واقع چرا خوشگذرانی نكند در حالی كه قلب و جسمش به این كار رضایت میدهند و مسلّماً بر طبق تفكر غربی حیا و ایمان مفاهیمی انتزاعیاند و موسی هم هنوز گرفتار شكاكیت خویش است.
پس هنوز معنویت و ایمان الهی بر او سایهگستر نگشته است. آنچه دنیای غرب به ویژه هالیوود، آشکارا از آن روی میگرداند وجود نیروی وحی و خواست الهی در پرورش یك انسان خارق العاده است كه عصمت و طهارت او موجب تعالیاش میگردد.
فیلم کتاب آفرینش: (1966) The Bible: In the Beginning...
فیلم كتاب آفرینش نیز اثری مطرح ساخته "جان هیوستون" درباره پیامبران است كه زندگی حضرت آدم، حضرت حوا، حضرت نوح، حضرت لوط، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق (علیهم السلام) را با قرائت"هالیوودی توراتی"نشان می دهد.
حضرت آدم در كتاب آفرینش تنها این ویژگی را دارد كه اولین انسان است، اما در اینكه او پیامبر نیز هست كاملاً تردید است. او مردی ساده و منفعل است كه با اولین وسوسه شیطان، سیب را از دست حوّا گرفته و میخورد و پس از تنزّل به سطح زمین، كشاورزی ساده میگردد. آدم با دیدن كشته شدن قابیل حتی واكنش احساسی یك انسان را نیز از خود بروز نمیدهد. آدم در این فیلم مظهر علم ربوبی نیست و چیزی بر تر از فرشتگان ندارد. او چهرة كشاورزی ساده و بیسواد را دارد كه در جهل و بیخبری به سر برده و تا حدی همچون اقوام اولیه «بربر» است. فیلمساز با این چهره پردازی و پرداخت شخصیتی غلط برای آدم با همان پیش فرضهای قبلی شخصیت حضرت نوح را نیز میكاود.
در واقع به عقیدة فیلمساز میان حضرت نوح و یك پیر مرد كشتیساز فرقی نیست و چیزی فراتر در شخصیت او یافت نمیشود، نوح یك پیامبر است، اما سؤال اینجاست كه او چگونه پیامبری است كه هیچگونه مؤمنی به دین خویش ندارد و حتی همسر و فرزندانش نیز با دیده تردید به او مینگرند و گاه اعمال او را انكار میكنند؛ در این فیلم حضرت نوح، روزی از خانه بیرون میآید و صدایی میشنود كه برای خودت و حیوانات یك كشتی نجات بساز اما از كجا معلوم كه شنیدن این نوا نوعی توهّم نبوده است؛ در فیلم کتاب آفرینش، نوح در برابر قوم خود هیچگونه نقش و تبشیر یا انذاری برعهده ندارد.
در این فیلم همچنین تحقیر عمدی حضرت اسماعیل جد بزرگ پیامبر اکرم (ص) پیداست، پس از تولد حضرت اسحاق که جد بنی اسرائیل محسوب می شود، جشن های مفصلی كه نوع به تصویر كشیدن
آن متناسب با شان حضرت ابراهیم نیست برگزار می شود و در مقابل حضرت هاجر و حضرت اسماعیل علیهما السلام تبعید شدگانی نمایش داده می شوند كه به دلیل اختلاف افكنی به صحرای حجاز تبعید شده اند.
فیلم ارمیای نبی: (Jeremiah (1998
ارمیای نبی ساخته "هری وینو" نیز با همین دیدگاه ساخته میشود، فیلم با این سؤال تقدیری آغاز میشود كه آیا ارمیا، انسانی برتر است؟ در واقع این فیلم به نحوی نمایان در تضاد با تمام مفاهیمی است كه در ادیان بزرگ الهی راجع به پیامبران آمده است؛ ارمیا انسانی ساده و معمولی است كه در بیابان سحر و جادو میكند و حرفهایی غیر عادی میزند. در واقع فیلم میخواهد بگوید او در سن پیامبری است و در حال پذیرش و القای وحی است اما پس از كاشت این اطلاعات، فیلمساز روی شخصیت ارمیا متمرکز می شود و مخاطب درمییابد كه او مردی ساده و شیفته پیامبری است نه پیامبر!!!
در ادامه درمی یابیم که ارمیا نه تنها یك الگو و قهرمان توحیدی نیست، بلكه بشری است ترسو، فقیر و ساده تر از حدّ معمول كه وحی بر او نازل می شود، ولی او با شنیدن نوای الهی پا به فرار می گذارد و از پذیرش كلام وحیانی سر باز می زند...!
غرب و هالیوود به پیامبر مسیحیت هم رحم نمی کند
هالیوود و سینمای غرب، به دنبال نسخه ضد دینی و ترویج نگاه اومانیستی خود حتی شخصیت پیامبر مسیحیت را در حد یک انسان فرومایه زمینی تنزل می دهد و ذهن مخاطب را با نکات انحرافی نوازش داده و جهت دهی می کند.
فیلم آخرین وسوسه های مسیح: (The Last Temptation of Christ (1988
این فیلم که به کارگردانی "مارتین اسکورسیزی" ساخته شده است، شخصیت مسیح را به صورت شخصیتی دوگانه و معلق میان دنیا و آخرت به تصویر می کشد و ابعاد زمینی بودن و هوس ران بودن مسیح را بیش از بعد معنوی او نشان می دهد. نام فیلم از آنجا اقتباس شده است مسیح فریب شیطان را می خورد و با زن بدکاره ای همبستر می شود. صحنه های زننده ای که بدون هیچگونه محدودیتی برای مخاطبان تهیه شده است.
مسیح اسکورسیزی دارای دوگانگی خاصی است و این دوگانگی هم در محتوا و هم در فرم فیلم نمایش داده میشود. در این فیلم شاهد فردی هستیم که در عین دلبستن به خشونت یا رابطه جنسی با یک زن، تلاش میکنند برای ایجاد عدالت یا رستگاری زندگی کند و فدا شود(!) این فیلم حس دوگانهای در بیننده میآفرینند.
مسیح در آخرین وسوسه مسیح بین انسان و یا خدا بودن خود متلاطم است و از طرفی مکاشفات رحمانی او را به سوی فداء و تصلیب میکشاند و از طرفی وسوسههای شیطانی و زمینی او را به سوی قدرت و زن و دنیا میکشاند.
شخصیت مسیح در این فیلم کاملاً زمینی شده و بدون تقدس به نمایش درآمده است. انگار تقدسزدایی خود به یک بت جدید در هالیوود بدل گشته که حتی به مسیح هم رحم نمیشود؛ عیسای مجعول اسکورسیزی تمام تلاش خود را میکند تا خدا، مسئولیت پیامبری و فدا شدن را از دوشش بردارد و او راحت شود و به صلیب کشیده نشود ولی بالاخره میپذیرد و به تبشیر میپردازد ولی دینی صرفاً عشقی را تبلیغ میکند و نه دینی به همراه مبارزهای علیه ظلم و ستم رومیان و یهودیان؛ امّا شیطان حتی بر روی صلیب هم مسیح را رها نمیکند و به شکل فرشته نجات او ظاهر میشود و وی را از صلیب پایین آورده و با فریب میگوید: تو در امتحانت پیروز شدی و اکنون میتوانی با زن مورد علاقهات مریم مجدلیه (فاحشة توبه کرده) ازدواج کنی، مسیح نیز اسیر حیله ابلیس شده، و با معشوقهاش ازدواج میکند و بچهدار میشود.
بعد از پیر شدن در هنگام مرگ، یهودا بر بالینش حاضر شده و به او گلایه میکند که: من به خود قبولاندم که تو را لو دهم تا تو به صلیب کشیده شوی (و مسیحیان به رستگاری برسند)، ولی تو اسیر شیطان شدی و زندگی معمولی و ازدواج را برگزیدی. در اینجا مسیح متوجه فریب شیطان شده و از خدا میخواهد که او را بر روی صلیب برگرداند تا فدای گناهان بشر شود و چنین میشود و مسیح بر روی صلیب فریاد میزند: "مأموریت من انجام شد"
فیلم کد داوینچی: (2006) The Da Vinci Code
این فیلم به کارگردانی"ران هاوارد"، داستان دختری است که بنابر داستان فیلم، از نوادگان و نتیجه ارتباط میان مسیح ادعا شده هالیوود با مریم مجدلیه است که توسط محافظان معبد صهیون تا آن زمان پنهان نگه داشته شده است.
در این فیلم ادعا می شود کلیسا قصد داشته تصویری مقدس و روحانی از مسیح ارائه دهد و برای همین از افشای وجود این دختر در هراس بوده است. دختری که اثبات کننده دین زمینی و زندگی شهوانی پیامبر خداست.
ماجرای داستان حول یک تئوری خاص در مورد تاریخ مسیحیت میگردد که پیش از این نیز در موردش صحبت شده است و تاریخدانانی با آن موافقند. کتاب"خون مقدس، جام مقدس" منبع اصلی برای این تئوریها بوده است. طبق این تئوری عیسی مسیح با مریم مجدلیه ازدواج کرده است و صاحب فرزند شده است و کلیسای کاتولیک و واتیکان با اطلاع از این قضایا قصد در پنهان کردن آنها داشتهاند. در ضمن "جام مقدس" نه یک شیئی بلکه خود مریم مجدلیه است.
آنچه در این فیلم زیر سؤال می رود، اعتراف فیلم به عمل اشتباه حضرت مسیح علیه السلام بر اساس تحریفات تاریخی است و بدتر آنکه ادعا می شود کلیسا برای اینکه اشتباه مسیح فاش نشود، تمامی بچه های تازه متولد شده را کشته تا این مسئله عیان نشود.
سناریوهای هالیوود برای تصویرسازی و اهانت به پیامبر اکرم (ص)
فارغ از سناریوها و تفکر لیبرال دموکراسی و اومانیستی غرب و هالیوود به مقوله دین و عالم وحی، قرار گرفتن همه جانبه غرب علیه دین مبین اسلام، به تنهایی یکی از عوامل زنده ماندن مکتب اومانیستی لیبرال دموکراسی است.
تفکرغربی بواسطه نفی دیگران قادر به احیای معلق خود است و در این بین، بعد از جنگ جهانی اول و دوم و تغییرات در هندسه سیاسی جهان، کمونیسم به عنوان اولین خطر جهان در ذهن افکار عمومی به شمار می رفت و رسانه های غربی به خصوص هالیوود به خوبی این هدف را تشخیص داده و برای آن تلاش کردند، لکن بعد از فروپاشی شوروی و ایجاد خلا برای غرب در معرفی خود به دیگران بواسطه نفی رقیب، این بار و برای آخرین بار، دین مبین اسلام و خطر اسلامگرایی افراطی و یا به زعم غرب و هالیوود اسلام بنیادگرا بود که می بایست به عنوان دشمن بشریت و غرب معرفی شود و این پروژه با حوادث یازده سپتامبر وارد فاز عملیاتی شد و واژه "جنگ با ترور" و یا "مقابله با تروریسم" به افکار عمومی جهان به خصوص شهروند غربی مخابره و ایجاد شد.
در این بین بعد از حادثه یازده سپتامبر، هرازگاهی به بهانه سالگرد این حادثه ساختگی توسط دولتمردان آمریکا و صهیونیزم جهانی، اهانت هایی به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) دیده می شود، پروژه کاریکاتورهای دانمارکی، پروژه ساخت فیلم فتنه توسط کارگردان هلندی، آتش زدن قرآن توسط کشیش مسیحی آمریکایی و آخرین اهانت و بی سابقه ترین آن ساخت فیلم موهن "Innocence Of Muslims"، همه و همه نشان از پروژه ای حساب شده برای مقابله با گسترش دین مبین اسلام و مسلمین جهان است.
در این بین سناریوهای رسانه ای غرب به خصوص هالیوود علیه شخصیت پیامبر اکرم (ص) نیز دارای ابعاد مختلفی است که به آن اشاره می شود.
1- عرفی جلوه دادن پیامبر اکرم
یکی از سناریوهای پیگیری شده توسط غرب، عرفی نشان دادن پیامبر اکرم (ص) است، هالیوود همواره به دنبال تقدس زدایی و یا به عبارتی شریعت زدایی از پیامبر اسلام است، غرب در فیلم موهن و جدید خود به نام "برائت از مسلمین" به کارگردانی "سام باسیل" یهودی عملا این پروژه را به اجرا گذاشته و بازیگری را بدون پنهان کردن تصویرش به جای پیامبر عظیم الشان اسلام قرار داده است.
با نگاه جریان شناسانه به سینمای هالیوود، فیلم محمد رسول الله اگرچه در نوع خود فیلم مثبتی قلمداد می¬شود لکن در این فیلم پروژه عرفی کردن و تقدس زدایی از پیامبر اکرم (ص) کلید خورد.
در این فیلم اگرچه به زندگی پیامبر اشاره دارد، لکن هیچ تمرکزی بر چهره نورانی و معنوی پیامبر نشده است، هیچ بعدی از ابعاد عبادی پیامبر به مخاطب عرضه نشده است و تنها به جنگ ها و نبردهای پیامبر تا فتح مکه اشاره می کند و خبری از زندگی معنوی پیامبر اکرم (ص) نیست، از سوی دیگر، حامیان این فیلم به دنبال پروژه عرفی کردن چهره پیامبر اکرم (ص) در این فیلم بودند که با مخالفت گسترده از سوی علمای جهان اسلام مواجه شدند.
2- تحریف، جعل و نپرداختن به واقعیات تاریخی
از دیگر سناریوهای غربی و هالیوودی برای مقابله با اسلام و پیامبر اکرم (ص)، بحث پنهان نگه داشتن و نپرداختن به مسلمات تاریخی است که ما بین اهل سنت و تشیع مورد توافق است، به عنوان مثال عدم پرداختن به نقش بی بدیل حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دوران صدر اسلام و بزرگ کردن دیگر شخصیت ها به صورت غیر واقعی یکی از تحریفاتی است که در این فیلم دیده می شود و یا در فیلم فتنه که اسلام را به نوان نماد خشونت و تروریزم معرفی می کند همین سناریو دنبال می شود.
3- خشن نشان دادن اسلام و مسلمین در جهت نماد سازی برای تروریسم
یکی دیگر از سناریوهای غرب و هالیوود علیه شخصیت پیامبر اکرم (ص)، بحث خشن نشان دادن پیامبر و مسلمانان است که در فیلم موهن به برائت از مسلمانان ساخته شده توسط سام باسیل یهودی به وضوح دیده می شود.
این فیلم با صحنههایی از حملات گروههای تندرو به یک داروخانه مربوط به پزشکی قبطی در مصر آغاز میشود. در این صحنه چند مسلمان با محاسن بلند با چوب و چماق به داروخانه این پزشک حمله میکنند و با حمله ناجوانمردانه به همسر وی، مغازه اش را ویران می کنند؛ اما پلیس مصر تنها نظاره گر این حادثه است.
فیلم پس از این بخش، به حیات پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در صدر اسلام منتقل میشود و با پخش صحنه های مبتذل، علاوه بر توهین به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، دین اسلام به عنوان "سرطان" و مسلمانان را افرادی خشن، عقب مانده و طرفدار خونریزی نشان می¬دهد.
4- تحریف سیما و زندگی پیامبر اکرم
یکی دیگر از سناریوهای غربی و هالیوودی علیه پیامبر عظیم الشان اسلام، تحریف سیما و زندگی پیامبر اکرم (ص) در میان مردم است به نوعی که هالیوود و غرب به مانند فیلم آخرین وسوسه های مسیح، به دنبال هوس ران معرفی کردن و زمینی جلوه دادن پیامبر اسلام هستند.
فیلم موهن برائت از مسلمین آخرین و جدیدترین تصویرسازی موهن غرب علیه پیامبر اکرم (ص) است که ایشان را فردی هوس ران، ضعیف النفس و ساده نشان می دهد.
در تصویر سازی دیگری به کارگردانی احسان فرجامی از هلند، فیلمی ده دقیقه به نام مصاحبه با محمد، بر روی خروجی رسانه ها قرار گرفت که گفتگویی میان فرجامی و پیامبر اکرم (ص) است.
مصاحبه در مورد دوران کودکی حضرت محمد(ص) و والدینش آغاز میشود و به همسران متعدد وی میرسد؛در این مصاحبه، گرچه احسان جامی با كمال وقاحت و پررویی حضرت محمد را در مورد برخی آیات به چالش میکشد، اما در واقع سعی میکند که نشان دهد که ایشان در حال تغییر و وفق دادن خود با شرایط "نوین" است.
در این فیلم، حضرت محمد معتدل و مدرن نمایش داده میشود. در این مصاحبه آن حضرت رهروانش را به اعتدال فرا میخواند و از آنها میخواهد که به مخالفین اسلام حمله نکنند.
نتیجه گیری:
آنچه در رسانه های غربی و هالیوودی علیه سیما و واقعیت دین مبین اسلام و پیامبر عظیم الشأنش دیده می شود چیزی جز مبارزه باطل علیه حق و حقیقت نیست، جهان کفر به خصوص سران غربی با احساس عدم مقابله و عدم توانایی برای شکست اسلام و گسترش مکتب اومانیستی لیبرال دموکراسی، هرازگاهی برای ایجاد موج و اختلاف افکنی میان مسلمانان و همچنین منفی کردن جلوه اسلام میان مسیحیان و مردم غرب، با استفاده از تکنیک های رسانه ای اقداماتی انجام می دهد که بنابر فرمایش خداوند: وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاكِرِین (54 - آل عمران)، نتیجه عکس و خلاف اهداف خود را می گیرند.
دیدبان
به گزارش فارس، جنگهای دنیا همواره بر سر تسخیر سرزمینها و گسترش مرزها بوده است، اما اکنون که سالیان دراز از آخرین جنگ جهانی میگذرد جنگ دیگری در دنیا به راه افتاده است و آن سند زدن مفاخر سرزمینها به نام ابرقدرتان دنیاست.
به عنوان مثال با وجود ایرانی بودن ابن سینا، تاجیکها او را تاجیکی میدانند و ازبکها، ازبک و عربها هم به نوبه خود مدعی هستند که ابوعلی سینا یک دانشمند عرب است. همینطور جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی یک شاعر مشهور ایرانی است اما ترکها در ترکیه و همچنین افغانها هر کدام وی را از خود میدانند. البته قبلترها نوشتن کتاب با استناد به تاریخهای دستساز مد نظر بوده اما امروز هنر هفتم و معجزه تصویر همه چیز را راحتتر کرده است. به روزترین این تلاشها فیلم «طبیب» است. این پروژه 26 میلیون دلاری که به کارگردانی «فلیپ اشتولتسل» آلمانی مدتی است در آلمان کلید خورده است، بخشی از زندگی ابوعلیسینا را روایت میکند و در این فیلم سعی شده حکومت شیعه آلبویه و ایرانیان، افرادی متعصب و ضد مسیحی معرفی شوند و فیلمی دیگر نیز در نسخه سینمایی خود ابوعلی سینا را یک فرد ازبکی معرفی میکند و زندگینامه او را با شفای چشمان نابینای دختر ازبکی و ازدواج ابوعلی سینا با این دختر ادامه میدهد، در حالی که تاریخ گواه این مدعاست که ابوعلی سینا در جوانی از دنیا رفت و هرگز موفق به ازدواج نشد. بنکینزلی بازیگر نقش ابوعلی سینا در نمایی از فیلم «طبیب» نمونههای جالبتری هم از مصادره کردن مفاخر علمی ما توسط غرب وجود دارد که مولانا جلالالدین بلخی یکی از آنهاست. البته نامگذاری سال 2007 میلادی به نام مولانا و گسترش علاقهمندی جهانیان به این شاعر و عارف پارسیسخن، کارگردانان کشورهای مختلف جهان را به این فکر انداخته که به ساخت فیلمها و مستنداتی درباره مولوی و مرادش شمس تبریزی دست بزنند. به عنوان مثال مستندی دو قسمتی به نام «حضرت مولانا» در ترکیه ساخته و از تلویزیون این کشور پخش شد و حتی «اسین چلبی» بیست و دومین نواده مولانا جلالالدین از سلطان ولد سر لوکیشن این فیلم مستند حاضر شده بود. افغانها نیز در افغانستان فیلم «پیر چراغ به دست» را بر اساس زندگی مولوی با هزینه دولت افغانستان تولید کردند و کارگردانی آن را «لطیف احمدی» رئیس افغان فیلم برعهده داشت. همچنین «عبداللطیف سالازا» کارگردان انگلیسی که در کارنامهاش فیلم سینمایی «امام محمد غزالی» را داشت به ایران آمد تا با سرمایهگذاری تلویزیون فرانسه فیلم زندگی مولانا جلالالدین را نیز به افتخاراتش اضافه کند. هندیها هم از این قافله عقب نماندند و «مظفر علی» - کارگردان هندی - فیلمی به نام «رومی آتش عشق» را در دست تولید دارد. این فیلم در حقیقت زندگینامه مولاناست و قطر با سرمایهگذاری 25 میلیون دلاری آن را میسازد. «آل پاچینو» - بازیگر سرشناس - نیز در شصت و یکمین دوره جشنواره فیلم کن اعلام کرد که در این پروژه نقش آفرینی میکند. اما سهم ایران از پرداختن به این شاعر ایرانی تنها مستند «مولانا» به کارگردانی «ارد عطاپور» است. فیلم «عمر خیام» فیلم «عمر خیام» با نامهای دیگر «زندگی، عشق و ماجراهای عمر خیام» و «عشق عمر خیام» نام فیلمی آمریکایی است که به کارگردانی ویلیام دیترله، کارگردان آلمانی در سال 1956 ساخته شده است و در سال 1957 به اکران درآمد. این فیلم در مورد زندگی عمر خیام، ریاضیدان و شاعر ایرانی سده یازده میلادی است. از آنجا که جزئیات زندگی خیام چندان شناخته شده نیست، در این فیلم ماجراهایی خیالی برای زندگی او تصور شده و در میان این ماجراها دستاوردهای علمی و ادبی واقعی او، همچون ابداع گاهشمار تازه و سرودن چامههای معروف نیز گنجانده شده است. در این فیلم، عمر خیام به دختر پادشاه وقت مهرورزی میکند و دسیسه فرقه حسن صباح برای کشتن پسر پادشاه را خنثی میسازد. بازی نقش عمر خیام در این فیلم بر عهده کورنل وایلد است و در این فیلم مایکل رنی، در نقش حسن صباح و خواننده معروف ایما سوماک در نقش کارینا ظاهر میشوند. «باریس توکارف» روسی هم با کارگردانی فیلم سینمایی «عمر خیام» روایتی دیگر در مورد این دانشمند ایرانی دارد. فیلم عمر خیام در 5 کشور جهان فیلمبرداری شده است. در این فیلم افسانه و واقعیت با هم آمیخته شده و از دید یک کودک ایرانی مقیم آمریکا زندگی و تفکرات عمر خیام شاعر و منجم قرن 5 هجری ایران به یک ماجرای افسانهای تبدیل میشود؛ ماجرایی عاشقانه بین حسن صباح و عمر خیام و کنیزی به نام دریا. نمونه این آثار در سینمای جهان کم نیست و با کمی تحقیق بیشتر میتوان نمونههای بیشتری در این باره پیدا کرد؛ البته نباید از دایره انصاف هم خارج شد و بگوییم ایرانیها هیچ کاری نکردهاند که به حق آثار درخور و به یاد ماندنی چون «ابن سینا» کیهان رهگذار، «روزگار قریب» کیانوش عیاری، «سربداران» محمدعلی نجفی، «هزار دستان» علی حاتمی، «روشنتر از خاموشی» حسن فتحی، «شیخ بهایی» شهرام اسدی، «نردبام آسمان» محمدحسین لطیفی، «کمالالملک» علی حاتمی و ... توسط سینماگران ایرانی ساخته شده است؛ اما به راستی در عصری که قهرماندزدی پررنگتر از قهرمانپروری است، سهم سینمای ایران از معرفی مشاهیر و مفاخرش به جهانیان چقدر بوده است؟ آیا ایران باید منتظر بماند تا زنان و مردان دانشمند، هنرمند و فرهیختهاش به سبب تقسیمات جغرافیایی و سندسازیهای کشورها به سرزمین و مذاهب دیگری سنجاق شوند؟ آیا باید درست زمانی که قدرت، زمان و ثروت بزرگان سینمایی صرف اختلافات صنفی و دعوا در اکران فیلمهایی سینمایی است، جهانیان از این غفلت تلخ، کام خود را شیرین کنند؟ و آیا رواست که مفاخر ایرانی تنها به نام ایران باشند و به کام جهان؟ و هزاران سوال بیپاسخ دیگر.
مشرق: فیلمهای بسیاری در هالیوود و غرب ساخته میشوند که در آنها از تورات و انجیل به صورت غیر مستقیم یا سمبولیک (تمثیلی) اقتباس شده است، به طوریکه افراد ناآشنا با این کتب نمیتوانند مفاهیم پنهان در این فیلمها را کشف کنند. قصۀ این فیلمهای تمثیلی معمولاً در عصر حاضر میگذرد ولی در لایههای پنهان خود یک قصۀ تاریخی بر وفق آموزههای تحریف شدۀ دین یهود را روایت میکند. این فیلمها موضوعات مختلفی را دستمایۀ خود قرار دادهاند از قبیل: آموزۀ صهیونیسم، منجی ادیان، دوران آخر الزمان، توفّق و سیطرۀ یهود بر جهان، تمسخر سایر ادیان و زندگی و قومیت یهود. ما در این سلسله مقالات قصد داریم تعدادی از این فیلمها را در هر یک از این موضوعات معرفی کرده و ضمن بازگشایی نمادها، اندیشۀ تحریف شدۀ آنها را نقد کنیم.
مردی در راهبندان یكی از اتوبانهای شهر، اتومبیل خود را رها كرده و رو به رانندگان عقبی معترض فریاد میكند كه او با پای پیاده به «خانه» خود خواهد رفت. لحظاتی بعد، از صحبت تلفنی او میفهمیم كه در آن «خانه»، همسر مطلّقة این مرد زندگی میكند و در واقع آنجا اكنون خانة او نیست. مرد سالگرد تولد دختر شش سالهاش را بهانة بازگشت خود قرار داده است. در صحبت تلفنی همسر سابقش او را شدیداً از بازگشت بدانجا نهی میكند، اما او خیلی قاطعانه سخن خود را تكرار میكند: «بت! من دارم به خانه میآیم، بت! Beth». این جمله البته برای ما معنایی به جز یك گفتوگوی معمولی ندارد اما برای مخاطبان یهودیِ این فیلم حامل پیامی دیگر است. كلمة «بت» (Beth) در زبان عبری به معنی «خانه» است و معادل است با كلمه «بیت» در زبان عربی.1 لهذا سخنی كه از دهان مایكل داگلاس در ابتدای فیلم بیرون میآید، برای یهودیان پراكنده در نقاط مختلف جهان، یادآور مسئله ارض موعود است، یعنی لزوم بازگشت به فلسطین، خاستگاه قوم یهود.
استقبال مفرط منتقدان غربی از فیلم سقوط (1993) Falling down و كشف یك بارة جوئل شوماخر پس از ساخت هشتمین فیلمش ، دلیلی جز مطرح كردن ایدة ارض موعود به شكلی تمثیلی ندارد. البته این امر در اصل مرهون فیلمنامهنویس اثر، یعنی ابه رو اسمیت (Ebbe Roe Smith) است، كه یك فیلمنامهنویس و بازیگر كمكار است.2
مایكل داگلاس در این فیلم، در مسیر رفتن به خانه در مواجهه با افراد مختلف ظاهراً سعی دارد تا حقوق شهروندی خود را به طور تمام و كمال استیفا كند. وقتی برای تهیة سكة تلفن مجبور به خرید نوشابه میشود، به سبب گرانفروشی با آن فروشنده كرهای درگیر شده و چوب بیسبال او را به غنیمت میبرد. كمی بعد در یك سبزهزار خلوت برای نوشیدن نوشابهاش بر سنگی مینشیند. دو جوان سبزهرو كه عربتبار مینمایند با تهدید چاقو بدو تحكم میكنند كه چون وی وارد حوزة استحفاظی آنها شده است لذا باید كیف دستی خود را به آنها بدهد. او ناگهان با همان چوب بیسبال بر سر آنها میكوبد و چاقویشان را به غنیمت میگیرد. دقایقی بعد كه این دو جوان سوار بر اتومبیل سراسر پیادهرو را برای كشتن او به رگبار میبندند، او به قدرت خداوند به سلامت میگذرد! از قضا مهاجمان در همان لحظه تصادف میكنند و مایكل داگلاس پس از شلیك گلولهای به یك فرد زخمی از آنها، بدو توصیه میكند كه حتماً رفته و فن تیراندازی را بیاموزد.
او سپس ساك ورزشی حاوی سلاحهای پیشرفتة آنها را به غنیمت میبرد. سازندگان آشكارا دست خود را رو كرده آن عربتباران را تروریست و عصبی و بیمنطق نشان میدهد. در همین لحظات به پاره شدن كفش این مسافر سرگردان در مسیری كه در پیش گرفته است تأكید میشود. لذا او به جهت خرید كفش به یك مغازة سمساری وارد میشود كه اتفاقاً صاحبش یك نئونازی است و از قضا در حضور او جملاتی نیز بر ضد یهودیان و نژاد سامی بر زبان میراند، بدون اینكه بداند چه كسی را به مغازهاش راه داده است. او حتی با حسن ظن نادرست خود قوطیهای گاز زیكلون ب كه در آشوویتس استفاده میشده است را به این غریبه نشان میدهد.
از آن سو، در ادارة پلیس به تبع ماجرای تیراندازی و نیز شكایت آن فروشندة كرهای، افسر مهربانی به نام پِرِندِرگاسْت (رابرت دووال) در روز آخر خدمت خود مأمور شناسایی این جنتلمنِ سفیدپوشِ كراواتزده میشود. از قضا او صبح مایكل داگلاس را به وقت رها كردن اتومبیلش در بزرگراه، دیده بود و حتی آن را به كمك مردی دیگر (با بازی كوتاه جناب فیلمنامهنویس) كنار زده بود. كمی بعد مایكل داگلاس از مغازة سمساری به همسر سابقش زنگ زده و میگوید: «من از یك نقطة بدون بازگشت میآیم». این اصطلاح، آشكارا به آشویتس اشاره دارد. به همین دلیل آن سمسار در فیلم، تمثیلی است از نازیها و تمام دشمنان قوم یهود كه در راه رسیدن ایشان به ارض موعود بایست از میان برداشته شوند. لحظاتی بعد به ادارة پلیس خبر میرسد كه جنازة یك سمسار كه با چاقو مقتول گشته، در ویترین مغازهاش پیدا شده است.
غنیمت مایكل داگلاس از این سمسار، یك دست لباس نظامی تیرهرنگ است كه او بر تن كرده و یك قبضه بازوكا، كه او به مدد راهنمایی یك نوجوان نسل تلویزیون، آن را به سمت تأسیسات تعمیركنندگان اتوبان شلیك میكند. یكی از آن تعمیركاران كه حتی اجازة عبور پیاده را نیز به او نداده بود، پس از رؤیت تصادفی اسلحه پنهان او، اعتراف میكند كه این اتوبان هیچ عیبی ندارد. اینجا نیز بخشی از همان اتوبان ابتدای فیلم است كه مایكل داگلاس اتومبیل خود را در مسیر آن رها كرده بود.
این سكانس با سكانس ابتدای فیلم حاوی این پیام هستند كه راه اصلی و مستقیم كه به ارض موعود ختم میشود، فعلاً به دلایل واهی مسدود است. لذاست كه فیلم مجدداً به این مسیر غیرمتعارفی كه جناب مایكل داگلاس برای رسیدن به «خانه» برگزیده است، تاكید میكند. وقتی كه او وارد یك ملك خصوصی و زمین گلفِ وسیع آن میشود، صاحب زمین به وی اعتراض میكند. اما او تأكید میكند كه صرفاً در حال عبور از آنجا است. سپس به تلافی ضربة تصادفی توپ گلف بدو، به سوی اتومبیل آن مرد ثروتمند شلیك میكند كه به سكتة وی میانجامد. كمی بعد، پس از عبور از نردههای باغ بزرگ منزل یك جراح پلاستیك، به سرایدار آنجا اعتراض میكند كه چرا روی نردهها سیم خاردار نصب كردهاید؟3
عبور از میان زمینهای مردم برای رسیدن به خانه (ارض موعود) اشاره است به فرازهایی از تاریخ یهود در تورات كنونی، كه ذیلاً بدان میپردازیم.
خداوند مقرر كرده بود كه بنیاسرائیل ــ یعنی پسران یعقوب(ع) ــ به سبب ظلمی كه به حضرت یوسف(ع) روا داشتند، از زمین خود در فلسطین تبعید شده به مصر بروند و حدود چهارصد سال در آنجا بمانند تا از این گناه پاك گردند (سفر پیدایش 15/ 13 تا 15). بنابراین موسی(ع) طبق آن وعده پدید آمد و پس از غلبه بر فرعون كه با خروج آنها مخالفت میكرد، ایشان را به قوت خداوند و با معجزات عدیده بیرون آورد. وفق تورات كنونی در آن وقت شمار مردان بنیاسرائیل ــ به غیر از اطفال ــ ششصد هزار نفر بود (خروج 12/ 37)، كه با احتساب زنان و كودكان، به بیش از 5/1 میلیون نفر بالغ میشده است، البته به جز آن مواشی و حیواناتی كه با ایشان همراه بود. از اینجاست كه خداوند تعالی این روز را گرامی داشت كه عید فِصَح یهود است (و ذَكِّرْهُم بِأیّامِ الله - ابراهیم/ 5 ـ سفر خروج 12/ 42). و نیز بنیاسرائیل را از این پس به «یهود» مسمّی فرمود. چرا كه موسی آنها را روانه كرده و به سمت فلسطین «هدایت» نموده بود. (چنانكه فرمود: الذین هادُوا ـ بقره/ 62). و خداوند برای اطمینان قلب آنها، فرشتهای فرستاد تا قوم را هدایت كند. ایشان البته فرشته را نمیدیدند، بلكه روزها ستونی از ابر را میان زمین و آسمان مشاهده میكردند كه پیشاپیش آنها حركت میكرد و در شب ستونی از آتش، كه راه را بر ایشان مینمود. (خروج 14/ 19). گاهی لازم بود برای رسیدن به فلسطین از زمین برخی طوایف بگذرند. بنابراین وقتی بنیاسرائیل در قادِش اردو زدند، موسی(ع) افرادی را به نزد رئیس قوم اَدوم فرستاد تا از او اجازت بخواهد برای عبور:
و موسی رسولان از قادِش نزد ملك ادوم فرستاد كه برادر تو اسرائیل چنین میگوید كه تمام مشقتی را كه بر ما واقع شده است تو میدانی، كه پدران ما به مصر فرود آمدند و مدت مدیدی در مصر ساكن بودیم و مصریان با ما و با پدران ما بدسلوكی نمودند و چون نزد خداوند فریاد برآوردیم او آواز ما را شنیده، فرشتهای فرستاد و ما را از مصر بیرون آورد و اینك ما در قادش هستیم. شهری كه در آخر حدود تو است. تمنا اینكه از زمین تو بگذریم. از مزرعه و تاكستان نخواهیم گذشت و آب از چاهها نخواهیم نوشید، بلكه از شاهراهها خواهیم رفت و تا از حدود تو نگذشته باشیم، به طرف راست یا چپ انحراف نخواهیم كرد. ادوم وی را گفت از من نخواهی گذشت و الا به مقابلة تو با شمشیر بیرون خواهم آمد. بنیاسرائیل در جواب وی گفتند از راههای عام خواهیم رفت و هرگاه من و مواشیام از آب تو بنوشیم، قیمت آن را خواهم داد. فقط بر پاهای خود میگذرم و بس. گفت نخواهی گذشت. و ادوم با خلق بسیار و دست قوی به مقابلة ایشان بیرون آمد. بدین طور ادوم راضی نشد كه اسرائیل را از حدود خود راه دهد. پس اسرائیل از طرْف او رو گردانید. (سفر اعداد 20/ 14 تا 21)
لهذا بنیاسرائیل مجبور شدند زمین قوم ادوم را دور بزنند. نوبت به قوم اموری رسید و بنیاسرائیل باز اجازت خواستند برای عبور. اما اموریان مردان قوم خود را گرد آورده و به ایشان حمله كردند. در این جنگ بنیاسرائیل پیروز گشته شهرها و بلاد اموریان را متصرف شدند. (اعداد 21/ 21 تا 25). این جنگ البته جنبة دفاعی داشت و بنیاسرائیل به مدد خداوند و رهبری حضرت موسی(ع) بر دشمنان خود پیروز شد.
میخواستم متذكر شوم كه عبور مایكل داگلاس از زمینها و املاك مردم در این فیلم، یك تمثیل است از برای وقایعی كه در تاریخ قوم یهود در راه رسیدن به ارض موعود رخ داده است. ما بررسی صحت و سقم مسئله ارض موعود را به اشارهای در انتهای مقال وامیگذاریم.
ممكن است سخن مایكل داگلاس كه میگفت این زمین گلف باید به زمین بازی كودكان تبدیل شود، در ابتدا نوعی اندیشة برابری در اشتراكِ ثروت و املاك تلقی شود. اما در واقع چنین ایدهای در فیلم نیست. چون لحظاتی بعد خود او ضمن حسرت خوردن به داشتن چنان خانهای كه آن جراح پلاستیك مالك آن بود، از سرایدار آنجا میپرسید كه چطور میتوان این فن را آموخت تا بتوان ثروتمند شد.
فیلم تأكید فوقالعادهای دارد بر این كه رفتارهای مایكل داگلاس را «دفاع» صرف قلمداد كند. افسر پلیس، پرندرگاست (دووال) متوجه میشود كه این مرد تا یك ماه قبل در وزارت «دفاع» امریكا مشغول به كار بوده است. بر روی پلاك اتومبیل رها شدة او نیز به طور غیرمعمول كلمة «D-fens» نوشته شده است كه مشابه Defense (دفاع) تلفظ میشود. افسر پلیس وقتی این مسئله را كشف كرد، ضمن ابراز خوشحالی، با او همراهی نموده به یكی از همكارانش گفت كه كارهای وی قابل درك است، چون او دارد به سمت «خانه»اش میرود. آنها این مرد را از آن پس «دی
» نامیدند. چه اینكه در عنوانبندی پایانی نیز مقابل اسم مایكل داگلاس همین كلمة «D-fens» درج گردیده است.
اگر از سابقة فعالیتهای سیاسی ـ صهیونیستی مایكل داگلاس و پدر یهودیاش كرك داگلاس باخبر باشیم، خواهیم دانست كه انتخاب او برای غایات صهیونیستی فیلم بسیار مناسب و هوشمندانه بوده است.4 فیزیك چهره و موی خرمایی باربارا هرشی، بازیگر نقش همسر مطلّقة او، نیز در انتخاب شدنش برای این نقش دخیل بوده است. چه اینكه او در فیلم آخرین وسوسه مسیح / اسكورسیزی (1988) نیز در نقش «مریم مجدلیه» ظاهر شده بود. در فیلم سقوط دینفس او را مكرراً با نام «بت» خطاب میكرد كه مخفف «الیزابت» است، كه یك نام یهودی است و شكل عبری آن «الیصابات» است. والدة حضرت یحیی(ع) (زوجة حضرت زكریا (ع)) بدین نام مسمی بوده است (انجیل لوقا 1/ 5).
دینفس نهایتاً به خانه میرسد اما «بت» در همان لحظه با دخترشان آدل از درب دیگر خارج شده به سمت اسكله میدود. تماشای یك فیلم ویدیویی خانوادگی در منزل سابقش، دیفنس را به دوران خوش گذشته میبرد. پلیس سرمیرسد و او به ناچار به سمت اسكله رفته و دختر شش سالهاش را دیده در آغوش میگیرد. لحظاتی بعد پرندرگاست به كمك بت موفق میشوند او را خلع سلاح كنند. دینفس از افسر پلیس میخواهد كه به او شلیك كند تا دخترش حق بیمة او را به ارث ببرد. اما افسر نمیپذیرد. دینفس او را با هفتتیری كه مدعی است در جیب دارد تهدید كرده و او را به دوئل میطلبد. اما افسر نمیپذیرد و دینفس شروع به شمارش به قصد آغاز دوئل میكند. با پایان شمارش دیفنس هفتتیر اسباببازی دخترش را بیرون كشیده و به او آب میپاشد. افسر نیز ناخواسته و شتابزده دیفنس را هدف میگیرد و او لبخندزنان با گفتن جمله «هفتتیر من قلابی بود» از فراز اسكله به دریا «سقوط» میكند.
به ترقی ابزارهای دفاعی دینفس توجه كنید. در ابتدای فیلم وقتی او در اتومبیل بود با روزنامة لولهشده به مگسی كه او را آزرده بود حمله كرد. سپس سلاحش به چماق (چوب بیسبال)، چاقو، مسلسل، بازوكا و در نهایت یك اسلحه فوق مدرن تبدیل شد (كه با آن به اتومبیل آن گلفباز شلیك كرده و باعث سكتة او گشت). لحظاتی قبل نیز بت هفتتیر وی را به دریا انداخت، ولی او به وقت مرگ یك هفتتیر اسباببازی آبپاش در دستش بود و مدعی صلحخواهی و دفاع! هرچند كه او در مسیر خانه، دشمنان و مخالفانش را با این سلاحها از پای در آورده بود، اما حال كه بدانجا رسیده، هفتتیر آبپاش با خود حمل میكند. چه اینكه او علیالقاعده نباید به این افسر پلیس كه او را محق دانسته و با وی همدردی كرده است، شلیك كند. از آن سو طبق تصور این قوم، یك یهودی نباید به دست یك آدم فاسق، یا كافر و گمراه كشته شود. (و البته این مخالف است با تحذیری كه خداوند در تورات آورده است كه به سبب عقوبت گناهكاران ایشان، دشمنانی كه از ایشان نفرت دارند بر آنها مسلط خواهند شد. (سفر لاویان 26/ 17- مزمور 106/ 41 و 42) و در تاریخ هم عملاً همین طور واقع شده است: بخت نصر، تیتوس، هیتلر).
اولین نمای فیلم، دندانهای كلیدشده از غضب دیفنس را نشان میدهد و او در سراسر فیلم این خشم خود را بروز میداد. به لحاظ فیلمنامهنویسی، این یك ضعف است كه علت طغیان او بیان نشود. چنانكه یادم هست وقتی این فیلم از برنامة «سینما یك» پخش شد، منتقدان آن برنامه این را خللی در فیلمنامه قلمداد كردند. اما اگر از منظر تمثیلی به این فیلم نگاه كنیم، خواهیم دانست كه این قصه، قصهای كهن است كه عموم ما آن را شنیدهایم و فقط سبك بیان آن جدید و بدیع بوده است. نهایتاً اما خشم دینفس به رضایت تبدیل میشود و او با خرسندی و لبخندزنان به دریا سقوط میكند. چرا كه او به ارض موعود بازگشته و توانسته دارایی خود را برای دخترش به ارث گذارد، لذا به آیندة آنها امیدوار است. چه اینكه خود نیز در این ارض موعود جان داده است.
در غالب این گونه فیلمهای تمثیلی همچون ای برادر كجایی؟/ برادران كوئن (2000)، كه قصة اسارت بابلی قوم یهود را میگوید، جنسیت آن فرزند (یا فرزندان)، دختر انتخاب میشود. چون كه كتاب مقدس، این قوم را با تعابیر «دختر صهیون» و «دختر یهودا» یا «زنی كه به شوهر خود خیانت میكند» مورد خطاب قرار داده است. (مراثی ارمیاء 2/ 1 و 2- ارمیاء 3/ 20 - 4/ 31). چه اینكه در باب شانزدهم كتاب حزقیال نبی(ع) نیز بیانی زیبا و حیرتانگیز در این خصوص از زبان خداوند تعالی مذكور است. اضافه بر اینها نام كتاب مقدس این قوم یعنی «تورات» نیز مؤنث است.
یكی از پیامهای صریح این فیلم، در صداهای آن فیلم ضبط شدة خانوادگی است، كه جملات دینفس در آن مكرراً با این كلمات به گوش میرسد: «همه چیز مثل سابق میشه! دوباره اون روزها برمیگرده!» با این اوصاف پیام این فیلم به یهودیان سرگردان (Wandering Jews یعنی یهودیانی كه در خارج از فلسطین زندگی میكنند) این است كه چون بزرگراهها و راههای معمول برای بازگشت به ارض موعود مسدود است، لذا بایست با تمام قوا در راههای غیرمتعارف و میانبر قدم نهاد و تا پای جان دادن هم ایستادگی نمود. البته این واقعیت كه راههای متعارف و معمول برای بازگشت قوم یهود به فلسطین بسته است، تعبیر دیگری است از این حقیقت كه نهتنها خداوند چنین چیزی را مقدر نفرموده، بلكه خود او ایشان را از این زمین بیرون رانده است. برای نمونه به فرازی از كتاب دانیال توجه فرمایید كه میگوید ما به تحذیرهای تورات (مذكور در ابواب 27 و 28 سفر تثنیة كنونی) گوش نگرفتهایم:
زیر تمامیِ آسمان حادثهای واقع نشده مثل آن كه بر اورشلیم واقع شده است. تمامی این بلا وفق آنچه در تورات موسی مكتوب است بر ما وارد شده است. معهذا نزد یهوه خدای خود مسئلت ننمودیم تا از معصیت خود بازگشت نموده راستی تو را بفهمیم. بنابراین خداوند بر این بلا مراقب بوده آن را بر ما وارد آورد. زیرا كه یهوه خدای ما در همة كارهایی كه میكند عادل است، اما ما به آواز او گوش نگرفتیم. (دانیال 9/ 12 تا 14)
از آنجا كه لزوماً میان قالب و محتوا نسبتی برقرار است، و از آنجا كه این گونه فیلمها به صورت تمثیلی و سمبلیك ساخته میشوند ــ كه این شیوهای غیرواقعی و خلاف معمول است ــ بنابراین نتیجه میگیریم كه محتوای این فیلمها نیز غیرواقعی و خلاف عرف بوده است كه نمیتوان آن را به صراحت بیان كرد. و چنانكه خواهیم دید كتاب مقدس یهود هم به خلاف این اندیشه شهادت میدهد.
مرگ دینفس را میتوان یك نوع عملیات استشهادی تلقی كرد كه مرا به جهت برخی شباهتها به یاد قصه «طوطی و بازرگان» در دفتر اول مثنوی میاندازد. آن طوطی هندی در ظاهر جان داد و بازرگان خبر مرگش را برای طوطی خود آورد بدون اینكه از محتوای آن پیام آگاه باشد. ارباب تلویزیون كه این فیلم را مكرراً پخش كردهاند5 ظاهراً از محتوای پیام آگاه نبودهاند. ما حسن ظن خود را بدیشان كماكان حفظ میكنیم.
آیا اندیشة صهیونیسم در تورات كنونی وجود دارد؟ در ابتدا بایست گفت وقتی خداوند بنیاسرائیل را از مصر بیرون آورد تا به فلسطین بازآورد، در واقع اولین دورة تبعید این قوم به سبب گناه عظیمِ فروختن یوسف، به پایان رسیده بود (سفر پیدایش 15/ 13 تا 16). در میانة راه در كوه سینا حضرت موسی(ع) كتاب عظیمالقدر تورات را برای ایشان آورد. طبق آنچه كه در همین تورات كنونی مذكور است خداوند به بنیاسرائیل حكم كرده است كه اگر در راه حق سلوك كنید در نفرات كثیر شده و در عمر و محصول خود بركت مییابید، و دشمنانتان منهزم گشته و شما برای ابد در این زمین سكونت خواهید كرد. لیكن اگر به گناهانی همچون بتپرستی، رباخواری، رشوهگیری، ظلم، قضاوت ناعدل، زنا، دزدی، شرارت و... و تحریف شریعت خدا بپردازید، آنگاه خداوند قادر متعال قوم را هلاك نموده و خودش ریشة ایشان را از زمین مقدس كنده و در جهان پراكنده خواهد ساخت (ابواب 27 تا 31 سفر تثنیه). اما چه میتوان گفت در مورد این قوم كه هنوز پایش به ارض موعود نرسیده مكرراً با حضرت موسی(ع) منجی خود درآویختند (سفر خروج 14/ 11 – 16/ 2 – 17/ 3 – سفر اعداد 20/ 3)، و به زنا با قوم موآب پرداختند (اعداد، باب 25)، گوسالة زرین و بتهای دیگر پرستیدند (خروج 32/ 19 – اعداد 25/ 2 و 3) و مكرراً لعنت خداوند را بر جان خود خریدند. حتی وقتی كه به آستانة زمین فلسطین (كنعان) رسیدند، فرمان خداوند در جهاد و وعدة نصرت او در آزادسازی زمین از شر عمالیق را نادیده گرفته منتظر میبودند تا همانطور كه حضرتش برای هلاك فرعون عمل نموده بود (خروج 14/ 14)، این نوبت نیز خداوند ساكنان فعلی زمین را بدون دخالت ایشان منهزم كند (تورات: سفر اعداد ابواب 13 و 14 ـ قرآن: مائده/ 20 تا 26). لهذا به فرمان تكوینی خداوند، ایشان چهل سال در بیابان سرگردان گشته و نسل بعدی به رهبری یوشع(ع) وصی موسی(ع) به زمین مقدس داخل شدند.
خداوند در تورات بدیشان برای زندگی در این زمین تا دو نوبت مهلت داد. هشتصد سال بعد پس از شریر گشتن وافر قوم، نوبت اول با حملة بختالنصر و هلاكت اكثر یهود و اسارت بردن اندكی از ایشان به بابل به پایان رسید. اما خداوند وعده كرده بود كه فرصتی دیگر به آنها خواهد داد ( عهد عتیق: نحمیا 1/ 7 تا 10 ـ قرآن: إسراء/ 6 - مائده/ 71). با فتح بابل به دست كورش و آزادی اسیران یهود به دست وی، ایشان به فلسطین بازآمده و ششصد سال دیگر در آن زندگی كردند. در انتهای این ایام حضرت عیسی(ع) از طرف خداوند كوشید تا قوم را موعظه كرده توبه دهد. اما در نهایت آن شد كه عقوبت دوم نیز برای این قوم در سال 70 میلادی با حملة تیتوس پسر امپراطور روم از راه رسید. تیتوس پس از محاصرة پنج ماهة اورشلیم و قحطی شدید ایشان، كشتار عظیمی در آن صورت داد. از آن پس الباقی یهود به حكم خداوند از فلسطین رانده شده و در سراسر زمین پراكنده گشتند تا نمونه و مثلی برای سایر ملتها باشند (تثنیه 28/ 37 - 29/ 24 تا 28 –ارمیا 29/ 18). اكنون فقط سه سبط از اسباط دوازده گانة بنیاسرائیل باقی ماندهاند و نُه سبط دیگر بهسان قوم لوط منقرض گشتهاند، چنانكه در تثنیه 29/ 23 نیز پیشگویی شده.
یهود خود بهتر از هر كس دیگر میداند كه مهلت و نوبت ایشان برای زندگی در زمین مقدس، به سبب فساد كردن دائمی در آن، پایان رسیده است. مطابق آنچه در تلمود یهود مكتوب است، خداوند وعده كرده است كه اگر ایشان صالح شده و توبه كنند او نیز الباقی ایشان را به ارض مقدس بازمیگرداند. این البته سخن حقی است و قرآن در سورة إسراء/8 یهود را بدان دلالت كرده است. اما یهود نهتنها از اعمال شریرانة پدران خود تبرّی نجسته بلكه در این دو هزار سال نیز به همان قیاس عمل نموده و عملاً ثابت كردند كه میراثبر واقعی اجداد خود هستند.
اما آنچه را كه صهیونیستها اكنون از كتاب مقدس در مورد وعدة بازگشت به زمین مقدس به ما نشان میدهند، در واقع مربوط است به وعدهای كه 2500 سال قبل با اتمام دوران اسارت بابلی محقق شده است. اما همین صهیونیستها عبارتهای كثیر تورات و كتب انبیائشان كه در آنها مكرراً از عاقبت شوم یهود و لزوم بیرون راندن ایشان از زمین مقدس تذكار داده است، را مغفول میگذارند. مطالعة این عبارات و نیز صادق آمدن آنها، حیرت شدیدی را حتی در عقلا برمیانگیزد. بلكه بایست گفت كه این از معجزات خداوند است كه در این تورات كنونی كه یهود به ما نشان میدهد این مطالب كثیر به شرارت این قوم شهادت میدهد. برای نمونه كلام خداوند از طریق حضرت موسی(ع) در خصوص نتایج زندگی شریرانة ایشان در زمین مقدس پیش از ورود بدان، حضوراً بدیشان ابلاغ شد و در تورات فعلی نیز مكتوب است:
اگر به عمل نمودن تمامیِ كلمات این شریعت كه در این كتاب مكتوب است هوشیار نشوی و از این نام مجید و مهیب یعنی یَهُوه خدایت نترسی آنگاه خداوند بلایای تو و بلایای اولاد تو را عجیب خواهد ساخت. یعنی بلایای عظیم و مزمن، و مرضهای سخت و مزمن. و تمامیِ بیماریهای مصر را كه از آنها میترسیدی بر تو باز خواهد آورد و به تو خواهد چسبید. و نیز همه مرضها و همه بلایایی كه در طومار این شریعت مكتوب نیست آنها را خداوند بر تو مستولی خواهد گردانید تا هلاك شوی. و گروه قلیل خواهید ماند برعكس آنكه مثل ستارگان آسمان كثیر بودید زیرا كه آواز یهوه خدای خود را نشنیدید. و واقع میشود چنانكه خداوند بر شما شادی نمود تا به شما احسان كرده شما را بیفزاید همچنین خداوند بر شما شادی خواهد نمود تا شما را هلاك و نابود گرداند و ریشة شما از زمینی كه برای تصرفش در آن داخل میشوید كنده خواهد شد. و خداوند تو را در میان جمیع امتها از كران زمین تا كران دیگرش پراكنده سازد. (تثنیه 28/ 58 تا 64)
آنگاه حضرت موسی(ع) به علم نبوتش عاقبت ایشان را به كاهنان قوم اینطور پیشگویی فرمود:
موسی به لاویانی كه تابوت عهد خداوند را برمیداشتند وصیت كرده گفت: این كتاب تورات را بگیرید و آن را در پهلوی تابوتِ عهد یهوه خدای خود بگذارید تا در آنجا برای شما شاهد باشد. زیرا كه من تمرّد و گردنكشی شما را میدانم. اینك امروز كه من با شما زنده هستم بر خداوند فتنه انگیختهاید. پس چند مرتبه زیاده بعد از وفات من؟ جمیع مشایخِ اسباط و سروران خود را نزد من جمع كنید تا این سخنان را در گوش ایشان بگویم و آسمان و زمین را بر ایشان شاهد بگیرم. زیرا میدانم كه بعد از وفات من خویشتن را بالكل فاسد گردانیده، از طریقی كه به شما امر فرمودم خواهید برگشت. و در روزهای آخر [اقامت خود در فلسطین] بدی بر شما عارض خواهد شد. زیرا كه آنچه در نظر خداوند بد است خواهید كرد و از اعمال دست خود خشم خداوند را به هیجان خواهید آورد. پس موسی كلمات این سرود را در گوش بنیاسرائیل تماماً گفت. (تثنیه 31/ 25 تا 30)
پینوشتها
1- كلمه «بِت» همچنین در اسامی برخی از شهرهای فلسطین همچون بیت لحم، بیت صیدا، بیت شمس نیز به كار رفته است.
2- مطابق آنچه كه در عنوانبندی پایانی آمده است، جناب فیلمنامهنویس در سكانس اول فیلم در نقشی كوتاه ظاهر شده و به همراه رابرت دووال ماشین رها شدة دیفنس را از جاده كنار زده است.
3- این اقوال یادآور فیلم وسترن مرد بیستاره /كینگ ویدور( 1955) است كه كرك داگلاس (پدر مایكل) به صاحبان مزارع تگزاس همین اعتراض را داشت كه چرا بر مزارع خود سیم خاردار نصب كردهاند.
4- از كارهای سینمایی كرك داگلاس در این خصوص، میتوان به فیلم تلویزیونی بازماندگان هولوكاست /جك اسمایت (1983) Holocaust Survivors…Remembrance of Love / Jack Smight اشاره كرد.
5- فیلم سقوط اولین نوبت در سال 1379 از شبكه سوم سیما پخش شد و دو نوبت نیز از برنامه سینما یك در سال 1383. تا آنجا که ما خبر داریم آخرین پخش این فیلم یکشنبه 13 تیر 1389 از شبکه اول سیما بوده است.
یکی از موضوعاتی که کمپانیهای هالیوودی همیشه بر آن تأکید دارند و همیشه تلاش میکنند که دیگران هم دربارهی هالیوود این گونه فکر کنند، بحث استقلال هالیوود از دستگاه سیاسی آمریکاست؛ یعنی به واقع بسیاری از این کمپانیها و کارگردانان آنها همیشه سعی دارند که به مخاطب خود این موضوع را القا کنند که در تولیدات خود از رویکردی مستقل از دستگاه سیاسی آمریکا برخوردار هستند و به هیچ وجه در این بابت تحت تأثیر قرار نمیگیرند.
در این میان این موضوع غیرقابل تردید است که برای بررسی درستی یا نادرستی این ادعا باید به کارنامهی این رسانه توجه داشت. چرا که در غیر این صورت این ادعا یک بحث صرف تئوری است که تنها توسط خود ساختار و دستاندرکاران این بنگاه سینمایی مطرح شده و خود آنها هم آن را به تنهایی تأیید میکنند.
در همین راستا با نگاهی به تولیدات هالیوودی پی به این موضوع خواهیم برد که عملکرد هالیوود آن چنان هم که برخی کارگردانان و زیرمجموعههای آن بیان میکنند، مستقل نیست. چرا که هالیوود در بسیاری از مواقع گام به گام با دستگاههای سیاسی-امنیتی آمریکا پیش رفته و در این راه تلاش میکند تا همیشه توجیه کننده و به نوعی تبیینگر رفتارهای آمریکا در عرصهی جهانی باشد. مصداق بارز این موضوع را میتوان در مورد حملهی آمریکا به عراق و به طور کلی موضوع جنگ عراق به عینه مشاهده کرد.
هالیوود از لحظهای که آمریکا به عراق حمله کرد تا امروز فیلمهای مختلفی تولید کرده که در تمامی آنها یا تلاش میشود این حمله توجیه گردد و یا تصویر مظلومانه و حق به جانبدارانهای از سربازان آمریکایی به تصویر کشیده شود. این دو موضوع را میتوان به عینه در جدیدترین فیلم هالیوود یعنی فیلم «بدل شیطان»[1] کاملاً مشاهده کرد. داستان این فیلم که محصول 2011م. سینمایی آمریکا به کارگردانی «لی تاماهوری» است؛ دربارهی زندگی «عدی»، پسر صدام است که تلاش میکند مانند پدر برای خود بدلی دست و پا کند. او پس از یافتن بدل، او را مجبور میکند که مانند خودش قاتل و فاسد باشد، اما بدلش با این موضوع کنار نمیآید و در نهایت عدی را با ضرب گلوله فلج میکند.
هر چند که در این فیلم تلاش شده که رذالتهای اخلاقی عدی به تصویر کشیده شود اما نکتهی مهم، هدفی است که هالیوود از این موضوع دنبال میکند. بدون تردید نمیتوان گفت که هالیوود بدون هدف به دنبال ساخت قسمتی از زندگی عدی است. به همین دلیل هدف اصلی فیلم را باید در دیالوگهای آن جستوجو کرد. چرا که دقیقاً در صحنههایی که قصی القلبی عدی نشان داده میشود، دائماً این دیالوگ تکرار میگردد که چه زمان این ماجرا تمام میشود و صدام و خانوادهاش به این جنایتها پایان میدهند. اینجاست که به صورت ناخودآگاه ذهن بیننده به سمت یک منجی میرود.
آمریکا در قامت یک منجی
در این میان به نظر میرسد تمام روند فیلم در کنار این دیالوگها سعی دارد که بر منجیگرایی آمریکا تأکید دوباره داشته باشد. چرا که فیلم به شدت تصویر سیاه و فضای خفقان سنگینی را از عراق به نمایش میگذارد که در پایان نتیجهگیریاش به منجیگرایی آمریکا منتهی میشود؛ یعنی در واقع فیلم سعی دارد در ابتدا بیننده را با فضاسازی فریب دهد تا در نهایت خود او نتیجهگیری کند که آمریکا به طور حتم نقش منجی برای این فضای سرکوب داشته است.
حتی صحنههایی که در این فیلم از حملهی آمریکا به عراق در جنگ خلیج به نمایش گذاشته میشود باز هم در راستای توجیه جنایتهای ایالات متحده است، چرا که در تمام این صحنهها، این صدام است که مضطرب و نگران نشان داده میشود، نه مردم عراق! یعنی در واقع فیلم سعی میکند که حملهی آمریکا به مردم عراق را به نفع مردم و به ضرر صدام نشان دهد تا باز هم بر منجیگرایی آمریکا تأکید داشته باشد. جالب اینجاست که در این فیلم این صدام است که شخصاً تصمیم به حمله برضد ایران میگیرد و بههیچوجه صحبتی از نقش آمریکا به میان نمیآید. به طور کلی روند فیلم که در آغاز رویکردی تاریخی به برخی مراحل زندگی خانوادهی صدام داشت، به گونهای تغییر مییابد که آمریکا از همان ابتدا در مقابل صدام قرار داشته و در این جنگ نقشی نداشته است.
از طرفی بدل شیطان تنها یکی از فیلمهایی است که تا کنون با این رویکرد دربارهی جنگ عراق ساخته شده، چرا که با نگاهی به فیلم «جعبهی درد» محصول سال 2009م. به کارگردانی «کاترین بیگلو» دقیقاً همین موضوع را به نوعی دیگر مشاهده میکنیم. داستان این فیلم دربارهی گروهی از سربازان آمریکایی است که در عراق اسیر بمبگذاریهای گروههای خاص به تعبیر این فیلم میشوند.
قهرمان سازی از سربازان آمریکایی، رویکرد سیاسی هالیوود
در این فیلم هم سربازان آمریکایی منجیانی به نمایش در میآیند که برای نجات عراق وارد این کشور شدهاند اما در آنجا به مشکلات زیادی برخورد میکنند. حتی در جایی از فیلم سعی میکند که ایران را باعث و بانی این ناامنیها نشان دهد. جالب اینجاست که در این فیلم هم صحبتی از برخورد غیرانسانی سربازان آمریکایی با مردم عراق نمیشود تا مبادا بیننده به چیزی به جز مشروعیت ورود آمریکاییها فکر کند. از سوی دیگر منجیگرایی و سوپرقهرمانسازی در این فیلم تنها با فیلمهایی مثل سری «راکی» قابل مقایسه است، چرا که این فیلم هم مثل سری راکی هیچ چیزی برای گفتن ندارد و تنها میخواهد از آمریکا یک بت به نمایش بگذارد.
از سوی دیگر تلاش برای نمایش چهرهی مظلوم و کاملاً حق به جانب از سربازان آمریکایی نه تنها در این فیلم بلکه در فیلم «منطقهی سبز» به کارگردانی «پائول گرین گرس» هم به گونهای دیگر دیده میشود. در این فیلم هم سربازان آمریکایی افرادی هستند که تلاش دارند از راه مذاکره مشکل گروههای ناراضی را در عراق حل کنند و جالب اینجاست که بههیچوجه صحنهای از حملههای نظامی که به خانههای عراقیان و گروههای مخالف میشود، به چشم نمیخورد. هر چند که رویکرد «منطقهی سبز» گرین گرنس متعادلتر از «جعبهی درد» است اما این فیلم هم در نهایت منتج به منجی بودن آمریکا میشود، چرا که در پایان این فیلم هم آمریکاییها هستند که به دنبال مذاکره با عراقیها میباشند و فیلم به صورت کاملاً حرفهای و مغرضانهای تلاش دارد که مسلمانان عراق را مشتی تندرو به نمایش بگذارد که بههیچوجه حاضر به مذاکره نیستند.
در این بین نکتهی جالب اینجاست که با توجه به تمام این فیلمها، تا کنون فیلمهای ضدجنگ در هالیوود به شدت از سوی کمپانیها طرد شده است. نمونهی بارز این موضوع را میتوان در مورد فیلم «در درهی خدایان»به عینه مشاهده کرد. فیلمی به کارگردانی «پل هگیس» که به آثار بد جنگ اشاره دارد و فیلمی انتقادی محسوب میشود. از قرار معلوم برای همین از سوی کمپانیهای هالییودی و دستگاه فرهنگی هالیوود طرد شد تا در گیشه شکست بخورد و کمتر دیده شود.
وقتی که سینمای ضد جنگ تعطیل میشود
مسئلهای که برای فیلم «در درهی خدایان» به وجود آمد، دقیقاً نشانهی این بود که آمریکا هر گونه صدای مخالفی دربارهی جنگ عراق را با سانسور روبهرو میسازد و در مقابل، هر محصولی که با تمام بیکیفیتش این جنگ را مورد تأیید قرار دهد، مورد حمایت قرار میدهد. نمونهی بارز این مسئله فیلم «خانهی شجاعت» است. فیلمی که در پایینترین سطح ممکن تولید شده است اما به دلیل حمایت از جنگ عراق و تأیید آن به شدت مورد توجه کمپانیها قرار گرفت و از کمکهای بیشائبهی لابیهای سیاسی آمریکا بهرهمند گردید.
این اتفاق در حالی برای این فیلم که از سوی خود کارشناسان آمریکایی به بیمحتوایی و هدفمندی متهم شد، رخ داد که قصهی مسکوت ماندن و به انزوا کشیدن فیلمهای مستقل دربارهی فیلم «موقعیت» ساختهی «فیلیپ هاس» هم اعمال شده است. داستان این فیلم دربارهی خبرنگاری آمریکایی است که سعی میکند با حضور مستقیم در عراق، چهرهی واقعی از این جنگ و اشغالگری آمریکا به تصویر بکشد.
او در هنگام حضورش به موضوعاتی برخورد میکند که همگی حاکی از سیل جنایتها و تضییع حقوق شهروندان غیرنظامی عراقی توسط نیروهای آمریکایی است. در بسیاری از سکانسهای این فیلم این موضوع به وضوح مشاهده میشود که سربازان آمریکایی هر جا که دلشان میخواهد و هر لحظه که حس خطر میکنند، روی به کشتار میآورند و به صورت دیوانهوار از سلاحهای خود برضد زنان و بچهها استفاده میکنند. میزان خشونت اعمال شده نسبت به غیرنظامیان در این فیلم به صورتی است که بیننده را هم زمان با متأثر شدن کاراکتر «آنا» (خبرنگار آمریکایی) هم به فکر فرو میبرد و هم متأثر میسازد.
تمام این مسائل در حالی از سوی رؤسای کمپانیهای هالیوودی مد نظر قرار گرفته که کارگردانان هالیوودی همیشه مدعی استقلال فکری بودهاند و به هیچوجه خود را وابسته به دستگاه سیاسی آمریکا نمیدانند. نکتهی جالب اینجاست که بسیاری از این کارگردانان آنقدر در امر توجیه کردن فیلمهای سیاسی خبره شدهاند که فیلمهای غیرواقعی خود دربارهی جنگ عراق را برداشتی حقیقی از جنگ عنوان میکنند و مدعی هستند که این فیلمها بر مبنای حقیقت تولید گردیده است.کاترین بیگلو، کارگردان جعبهی درد را باید یکی از همین افراد دانست. [3]
نشان داد که کاملاً در ساخت چنین فیلمهایی تمام کدهای دستگاه سیاسی آمریکا را مد نظر قرار داده است. همچنین علاوه بر بیگلو به نظر میرسد که «رودریگو کورتس» هم با چنین خطمشیای دربارهی جنگ عراق فیلم ساخته، چرا که فیلم «دفن شده»محصول سال 2010م. دقیقاً با سناریویی متفاوت قصد دارد همان چیزی را بیان کند که به نوعی دیگر در فیلمهای جعبهی درد یا منطقهی سبز دیده میشود.
داستان این فیلم روایتگر سربازی است که توسط یک گروه خشن عراقی در یک تابوت چوبی دفن شده و تنها برای زنده ماندن او یک روزنه وجود دارد که این روزنه با گذشت زمان به تدریج با خاک در حال پر شدن است. در این میان رئیس این گروه بهوسیلهی تلفن همراهی که در این تابوت قرار داده با او ارتباط برقرار میکند و از وی میخواهد قبل از اینکه در زیر خاک و شن دفن شود، با کاخ سفید تماس گرفته و بابت این گروگانگیری برای ربایندگان تقاضای پول کند.
او که فیلمش با حاشیههای فراوان از سوی آکادمی اسکار به عنوان بهترین فیلم سال 2010م. انتخاب شد، با ساخت فیلم «خنثیگر»[2]این داستان کلی «دفن شده» در شرایطی سرنوشت خیالی یک سرباز آمریکایی را در عراق رقم میزند که قصهی این فیلم جهتگیری خاصی در راستای مظلومنمایی برای سربازان آمریکایی دارد.
آن چنان که به ویژه سکانسهای تقلای این سرباز به گونهای به تصویر کشیده میشود که روی بیننده تأثیر گذار باشد و به گونهای حس همذات پنداری با این کاراکتر را در او به وجود آورد. آن چنان که در نهایت او این موضوع را بپذیرد که نخست سربازان آمریکایی برای برخورد با چنین گروههای خشنی به عراق آمدهاند و دوم آنها در این راه مصیبتها و مشقتهای فراوانی کشیدهاند. حتی کارگردان این فیلم در سکانسهای فیلم از هیچ موضوعی برای القای تمام این موارد چشم پوشی نکرده، آن چنان که تُن صدای رئیس گروه خشن عراقی آن چنان زمخت است و بیادبانه گفتوگو میکند که در بیننده کاملاً حس توحش زنده میشود؛ یعنی به تعبیری مشخصتر، کارگردان برای القای منجیگرایی و مظلومنمایی سربازان آمریکایی در عراق از هیچ جلوهی بصری و غیربصری و فرامتنی چشمپوشی نمیکند.
جای خالی سینمای سیاسی ایران در عراق
تمام این جلوهها و پیامها دربارهی جنگ عراق در شرایطی است که سینمای ایران به عنوان یک رسانهی تأثیرگذار در بین رسانههای منطقه با توجه به افتخارات خود نسبت به مسئلهی جنگ عراق و امپریالیسم رسانهای در این مورد تا به امروز در شرایط انفعال به سر میبرد. انفعالی که با توجه به پتانسیلها برای ساخت و حضور مستقیم در لوکیشنها کاملاً بیمعنا و نامطلوب به نظر میرسد.
از سوی دیگر نباید این موضوع را نادیده گرفت که با گذشت چندین سال از وقوع جنگ عراق و نتایج منفی گستردهی این حمله برای آمریکا در شرایط فعلی، سینمای ایران باید از این حالت انفعال خارج شده و با برنامهریزی صحیح و مناسب پا به عرصهی سینمای سیاسی بگذارد و به دنبال انتقال پیامی باشد که هالیوود سعی دارد در مورد جنگ عراق آن را پوشیده نگه دارد. همچنین نباید فراموش کرد که سینمای سیاسی نهتنها در این مورد بلکه در بسیاری از موارد دیگر که پتانسیل کار در آن هست مغفول مانده، به ویژه در مورد تحولات این چنینی منطقهای در اکثر موارد یا تولیدات خوبی انجام نشده و یا سطح تولیدات پایین بوده و چندان برای مخاطب جذابیتی نداشته است.
به واقع نباید از این مسئله غافل شد که سینمای ایران در این زمینه و به ویژه در مورد تحولات عراق باید با نگاهی حرفهای وارد شود تا بتواند در کنار ایجاد جذابیتهای محتوایی-بصری پیامهای خاص خود را با جهتگیریهای مشخص به مخاطبان القا کند. مخاطبانی که در عرصهی منطقهای بدون تردید میتوانند مخاطبان خوبی برای این چنین محصولات باشند.
به هر ترتیب به نظر میرسد که هالیوود تلاش دارد مانند یک دستگاه رسانهای در راستای توجیه جنایتهای آمریکا عمل کند و با ساخت محصولات پرهزینه، افکار عمومی دنیا را از جنایتهای ایالات متحده منحرف کرده و در کنار این موضوع حتی از چهرهی جنگطلب آمریکا چهرهای مانند یک منجی به نمایش بگذارد. این موضوع آن چنان در محصولات جدید هالیوود آشکار است که باعث واکنش تحلیلگران شده، به گونهای که بسیاری بر این باورند که هالیوود به مانند دستگاه تبلیغاتی رسانهای درآمده که تمام قد از همهی رفتارهای آمریکا دفاع میکند.
نکتهای که این مسئله را بارزتر و قطعیتر جلوه میدهد این است که بعد از چند فیلم ضدجنگ، ساخت فیلمهای این چنینی در هالیوود تعطیل شده است، گویی که جریانی در مقابل تولید فیلمهای ضدجنگی که آمریکا را در جنگها مقصر میداند، ایستاده است. به گونهای که کارگردانانی همچون «دی پالما» که خود از جمله سازندگان فیلمهای ضدجنگ هستند از این مسئله به شدت انتقاد داشته و آن را معیاری برای رشد سانسور در مورد افشاگری میدانند.
در همین راستا به طور حتم سینمای ایران با بازنگری در سینمای سیاسی خود با نگرشی جدید و با مؤلفههای بصری-مفهومی خاص که باید از قبل تئوریزه شده باشد، وارد عرصهی جنگ عراق شده و به شکلی قابل توجه بتواند تأثیرگذار باشد. چرا که زوایایی که هالیوود در مورد جنگ عراق علاقهای به پرداختن به آنها ندارد کم نیستند و به همین دلیل میتوان در این زمینه و با در نظر گرفتن پاشنههای آشیل سینمای غرب به فضاسازیهای خاص پرداخت.(*)
پینوشتها:
The Devil's Double.[1]
The hurt lucker.[2]
buried. [3]
*رضا فرخی؛ پژوهشگر/
منبع: پایگاه تحلیلی برهان