هالیوود به بهانه اینکه فیلم ملک سلیمان نبی ساخته شهریار بحرانی بر اساس آیات قرآن ساخته شده است از پخش این فیلم جلوگیری کرده است.
به گزارش مشرق، جاناتان ترولی، استاد دانشکده حقوق دانشگاه جرج واشنگتن، در پیش گفتار کتاب "عملیات هالیوود" به محورهایی اشاره می کند که خواندنی است:
پیش گفتار
کتابی را که می خوانید درباره رابطه طولانی مدت میان ارتش ایالات متحده آمریکا و هالیوود است، رابطه همزیستی که هر کدام از این دو از اقدامات طرف دیگر منفعت می برد. هالیوود مدت هاست که در تولید فیلم های خود به همکاری های نظامی وابسته است که این وابستگی از دسترسی به آرشیو فیلم های ارتش تا استفاده از ناوهای جنگی واقعی و تجهیزات نظامی گسترده می شود.
برای ارتش نیز مزیت همکاری با هالیوود این است که به آن توانایی می دهد که به شکل دهی تصویر خود در موثرترین وسیله فرهنگ مردم بپردازد و این وسیله موثر عبارت از فیلم های سینمایی است.
از یک دیدگاه اینگونه به نظر می رسد که این اقدام ارتش، استفاده صحیح از منابعی که در اختیار دارد نیست اما در این کتاب مهم "دیوید راب" با دقت زیاد و به دور از افراط و تفریط اسنادی را درباره "ماشین پروپاگاندای باسابقه آمریکا" مطرح می کند.
دیوید راب در این کتاب تلاش کرده است تا با جزئیات قابل توجهی نشان دهد که چگونه پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) نه تنها تصویر نظامی گری را تغییر داده بلکه تاریخ را نیز برای مردم آمریکا تغییر داده است.
نتیجه این دستکاری ها تغییر دیدگاه مردم درباره دولت هایشان است که اغلب جایگزین محاسبات تجدیدنظر طلب ها درباره واقعیت های تاریخی می شود.
در گذشته من (جاناتان تورلی) همواره از اقدام "دفاتر رابط پنتاگون" در بازنویسی فیلم ها و نمایشنامه های تلویزیونی انتقاد کرده ام، هر چند که هیچ کسی تاریخ کامل و چشم انداز اینگونه اقدامات را که تلاش ارتش برای در چنگال نگه داشت دیدگاه عمومی است مستند نکرده است، اما کتاب "عملیات هالیوود" این اقدامات را همانند روز روشن شفاف کرده است و به طور بی سابقه ای تلاش های ارتش برای شکل دهی به افکار عمومی و فرهنگ مردم را آشکار کرده است.
دیوید راب اقدامات داخلی و بررسی های مشتی از مقامات ارتش آمریکا در بازنوسی متن نمایشنامه یا تغییر تصویرها برای مصارف عمومی را نشان می دهد. نتیجه این مطالعه روندی را آشکار می کند که در حال بی قید و بند کردن فرهنگ آمریکایی است.
همانند دیگر سیستم های پروپاگاندا (تبلیغات گسترده برای دستیابی به هدفی خاص) در سراسر جهان، تلاش ها و اقدامات ارتش اغلب به صورت آرمانگرایانه و شگفت انگیر و در قالب پایداری حقیقت های تاریخی مشهور نشان داده می شود. شاید بتوان گفت که در مقایسه با دیگر کشورها، ارتش آمریکا پیچیده ترین و موفق ترین سیستم پروپاگاندا در جهان را دارد.
دفاتر رابط پنتاگون که در راستای تاثیر گذاری بر افکار عمومی کار می کنند در حاشیه به فعالیت می پردازند و به نمایشنامه نویسان و کارگردانانی که در متن نمایشنامه ها خواسته های این دفاتر را برآورده می کنند، پاداش می دهند. تاثیرات این اقدامات بسیار چشمگیرتر از آن چیزی است که بیشتر آمریکایی ها فکر می کنند.
کتاب دیوید راب فاش می کند که برخی از مهمترین فیلم ها و صحنه ها فیلم های مدرن با توجه به تاریخ و هنر ساخته نشده بلکه به دلیل اجبار و تهدید بوده است.
موفقیت دفاتر رابط پنتاگون به دلیل اهداف معتدلانه آنهاست. بر خلاف رژیم های ناپخته ای نظیر کره شمالی که تلاش می کند که بر تمامی جریان اطلاعات در جامعه کنترل داشته باشد، ارتش آمریکا نمی تواند (به طور فرهنگی نیز نمی تواند) برای اینگونه مقاصد مستبدانه ای تلاش کند.
سانسورهای ارتش که در این کتاب تشریح شده است با هر گونه پیشنهادی که با تبلیغات و یا سانسور تضاد داشته باشد، به عنوان کاری که بر علیه آمریکا است جلوه داده می شود.
به جای آن فیلم هایی که مقامات پنتاگون به طور گسترده ای به ویرایش آن پرداخته اند، دسترسی زیادی به منابع ارتش خواهند داشت و این دسترسی به دلیل منفعت هایی است که این فیلم ها برای ارتش داشته است.
برای ارتش آمریکا شکل دادن به افکار عمومی یک سرگرمی که بوسیله آن وقت گذرانده شود، به شمار نمی آید.
پرداخت پول و جذب سرباز جدید که به احساس عمومی مساعد وابسته است اغلب توسط فیلم های زیرکانه و به طور غیر مستقیم شکل داده می شود.
انحطاط ارتش آمریکا پس از جنگ ویتنام باعث شد تا تعهد بدهد که فعال باقی بماند و در ارائه تصویری مثبت از اقدامات خود هشیار باشد. دراین اواخر، این تصویر بوسیله جنگ در عراق تهدید شده است. ارتش با پوشش روزانه اخبار تلفات در عراق مواجه شده بود که این موضوع با خوشحالی شبه نظامیان عراقی، که از کشتن نظامیان آمریکایی جشن می گیرند، همزمان شد.
در داخل آمریکا نیز مخالفان اشغالگری سرسخت تر شده اند و ارتش باید پاسخگوی واقعیت زشت در حال افزایش اشغالگری باشد. راه حل بسیار ساده است: تغییر واقعیت.
وزارت دفاع آمریکا در راستای آن چیزی که از آن با عنوان "پیام های تبلیغاتی پنتاگون" یاد می شود، فیلمساز فیلم "Cops" را استخدام کرد تا از دیدگاه پنتاگون، عراق بعد از جنگ را به تصویر بکشد. اگر چه "برترام وان مانستر" این ادعا را رد کرد که فیلمی که وی با سفارش پنتاگون ساخته فیلمی تبلیغاتی برای پنتاگون بوده اما واضح است که پنتاگون در تمامی فریم های این فیلم حضور داشته است.
پروپاگاندا با وجود مخالفت قانونی و فرهنگی ما با آن، تاریخچه ای طولانی در ایالات متحده آمریکا دارد.
شاید بتوان اولین تلاش های پروپاگاندا را در اثر "پائول ریور" دید زمانی که وی فیلم "قتل عام بوستون درسال 1770" را ساخت. اثر مشهور ریور تصویری به شدت ناصحیح از این قتل عام ترسیم کرد و اینگونه وانمود کرد که نیروهای انگلیسی به شیوه ای ناعادلانه مورد هجوم قرار گرفتند. در واقع این فیلم نشان داد که نیروهای انگلیسی توسط جمعیت خشن مردم احاطه شدند. (واقعیت این است که مردم در آن زمان فقط به تظاهراتی آرام و صلح آمیز پرداختند). محاسبات ریور اینگونه بود که بر درک عمومی مردم از این حادثه چیره شود و همدردی و حمایت گسترده ای را از مسئله استعمار کسب کند.
تلاش های پروپاگاندا بعد از انقلاب به صورت تک تک ادامه یافت. به طور مثال در زمان دولت ریگان، دولت سازمانی داشت که به طور گسترده ای از این سازمان به عنوان مرکز تبلیغاتی انتقاد می شد. حال آنکه "اوتو ریچ" مدیر مرکز دیپلماسی عمومی وزارت امور خارجه سرپرستی یک مبارزه تبلیغاتی جنجال بر انگیز در حمایت از اختلافاتی که در نقض قانون فدرال وجود داشت را بر عهده گرفته بود.
"پات بوچانان" یکی از معاونین ریچ، این سازمان را اینگونه توصیف کرد که در حال انتشار "تبلیغات سفید" است.
بر اساس گزارش ها، ریچ تلاش کرد روزنامه نگارانی که مطالب خلاف واقع و را منتشر می کردند یا سعی می کردند که با نشر مطالب غلط بر کنگره تاثیر بگذارند را حذف یا مجازات کند.
بازرس کل آمریکا در گزارش رسمی که در 1987 به چاپ رسید این نتیجه گیری را کرده بود که سرپرستی گسترده ریچ، فعالیت های تبلیغاتی را نیز پوشش داده بود.
در حالی که به طور کلی اینگونه فعالیت ها عدم موفقیت خود را ثابت کردند، به نظر نرسید که مقامات دولتی از ادامه این تلاش ها خسته شده باشند. دولت برای مدت ها این دیدگاه را داشت که به جای عوض کردن سیاست هایی که از آنها انتقاد می شود، بهتر است که بازاریابی بهتری برای آنها صورت گیرد. به طور مثال زمانی که دولت آمریکا با همهمه و غوغایی درباره نظامی گری و سیاست هایش در خاورمیانه مواجه شد، "چارلوت بیرز" که یک مدیر تبلیغاتی بود را به کار گرفت تا به داد وستد سیاست های آمریکا در خیابان های کشورهای عربی بپردازد.
بیرز به عنوان معاون وزیر امور خارجه در دیپلماسی عمومی منصوب شد. وی پیشتر در فروش محصولاتی نظیر "هد اند شولدرز" (محصولات بهداشتی) و برنج "عمو بن" موفق بوده است. ظاهرا دولت آمریکا معتقد بود که تلاش مشابهی می تواند 1.3 میلیارد مسلمان را درباره سیاست های آمریکا در منطقه قانع کند اما این یک اشتباه فاحش بود و چندی بعد بیرز استعفا داد و دلیل استعفای خود را نیز بیماری عنوان کرد.
با مقایسه (اقدامات پنتاگون با وزارت امور خارجه)، فعالیت های پنتاگون بسیار پیچیده تر و موفقیت آمیز تر بوده است. در حالی که مقامات رابط پنتاگون با هالیوود از واژه "پروپاگاندا" (تبلیغات وسیع برای دستیابی به هدفی خاص) متنفر هستند اما زمانی که آنها از تهدید و پاداش در شکل دادن فیلم برای پیشبرد دیدگاه خاص استفاده می کنند، از حربه پروپاگاندا استفاده کرده اند.
کلمه پروپاگاندا از واژه لاتینی "Propaganda fide" مشتق شده است که به معنای انتشار عقیده و ایمان است. برای ارتش این موضوع مهم است که پرسنلش به عقاید خود که شامل "نظم"، "احترام" و وفاداری است پایبند باشند.
از دیدگاه ارتش، به نظر می رسد در گستراندن عقاید، حقیقت ها به سختی مانعی برای یک داستان خوب باشند.
شرح داستان لینچ در این فیلم با واقعیت و شفافیت بسیار فاصله دارد. لینچ خود گفته است که هرگز حتی یک گلوله هم شلیک نکرده است و در جریان درگیری در محفظه حفاظت شده خودروی جیپ قرار داشته است اما وی به ابزاری برای روابط عمومی ارتش تبدیل شده بود.
این نظامی زن تاکید می کند که داستان نجات وی همانند آن چیزی که ارتش می گوید نیست و ارتش از وی برای سمبل نشان دادن تمامی اعضای خود استفاده کرده است.
البته هیچ کدام از این موارد چیزی در برابر حقیقت یا درستی نظامیان ما به شمار نمی آید. همانند پوشش شواهد جنگ عراق، آنها نیاز ندارند که تصاویرشان منتشر شود، تصویر هر نظامی که زندگی خود را به خطر می اندازد تا شهروندان غیر نظامی مجروح یا نظامیان دشمن را نجات دهند، خود گویای شخصیت نظامیان آمریکایی است. این تصاویر قدرتمند هستند چون حقیقت دارند. اینها حقایقی هستند که شنیده نشده اند و برای انتقال پیام این تصاویر کسی صحبت نمی کند بلکه خود این تصاویر پیام دارند.
بیشتر آمریکایی ها از این موضوع نا آگاه هستند که ارتش آمریکا به طور روزمره فیلم نامه ها را بازبینی می کند و پنتاگون تغییراتی را تحمیل می کند تا پیام دولت منتقل آمریکا منتقل شود. اگر چه به ندرت مردم از این موضوع مطلع می شوند اما اکثر فیلم ها باز نویسی می شوند و یا برخی نکات منفی و حتی وقایع تاریخی و حقایق آن حذف می شوند تا مثبت ترین وجهه از ارتش به نمایش گذاشته شود. این کار توسط تیمی از بازبین گرهای ارتش صورت می گیرد که در هالیوود ادغام شده اند. در این اواخر ارتش بیصدا بر روی نمایشنامه ای برای برنامه تلویزیونی "JAG" کار کرده است تا در آن دادگاه نظامی جنجال برانگیز خود را چیزی شبیه رویای وکیلان "اتحادیه آزادی های مدنی آمریکا" معرفی کند.
این اقدام در سایه اصلاحیه نخست قانون رونق یافت. اگر چه به طور کلی قوانین، دولت را از مهار آزادی بیان منع می کند اما این موضوع هنوز مجهول باقی مانده است که دولت به سخنرانی ها و بیان هایی که در راستای خواسته هایش باشد چه میزان کمک می کند.
در همین راستا ارتش برای ترغیب یا اجبار تولید کننده های فیلم برای تغییر نمایشنامه ها، دسترسی به واحدها و پایگاه های نظامی و حتی انبار مهمات ارتش را در اختیار آنها قرار می دهد و مناطقی نظیر دژها و پادگان ها را نیز برای ساخت فیلم ها در دسترس تولید کنندگان قرار می دهد. دسترسی به این امکانات برای بسیاری از فیلم ها که موضوعی نظامی دارند حیاتی بوده به همین دلیل تولیدکنندگان این گونه فیلم ها تن به خواسته های پنتاگون می دهند.
ارتش اصرار می کند که وارد پروپاگاندا یا سانسور نشده است. با قبول کردن شرایطی که برای پروپاگاندا یا سانسور تعریف شده، آنها ممکن است قادر باشند خود را از این بر برچسب تحقیر آمیز نجات دهند. پروپاگاندا محصول ویژه ای دارد"بسته خبری یا فیلمی که توسط دولت یا سازمانی برای شکل دادن به عقاید ایجاد شده است. سانسور نیز به عملیاتی که بر محصولات دیگران انجام می شود اطلاق می شود که بر اساس آن، محصول سانسور شده با معیارهای سازمان خاص یا دولت تطابق داشته باشد.
اگر چه تعریف عمومی پروپاگاندا این است: تبلیغات سیستماتیک اطلاعاتی که منعکس کننده دیدگاه ها و منافع تبلیغ کننده باشد. به نظر می رسد این تعریف کاملا با فعالیت های افسران رابط پنتاگون و هالیوود تطابق داشته باشد، البته این افسران پافشاری می کنند که آنها به تولید پروپاگاندا نمی پردازند چون آنها تلاشی برای تغییر واقعیت یا حذف رویدادهای صحیح تاریخی نمی کنند. اما کتاب راب با موارد نقض متعدد، کذب بودن این ادعا را ثابت می کند.
بر اساس تعریف سنتی پروپاگاندا، ارتش خود به تولید فیلم نمی پردازد یا دیگران را برای تولید فیلم مجبور نمی کند اما به جای اینگونه اقدامات ارتش به خواسته های خود از طریق تاثیرات غیر مستقیم دست می یابد.
همچنین این اقدام می تواند از تعریف کلاسیک سانسور متمایز شود. در شرایط غیر جنگی، دولت از داخل شدن در سانسور رسانه ها یا دیگر نشریات منع شده است.
علاوه برآن، ارتش از نشر تصاویر تبلیغاتی یا حقیقت ها منع نشده است، اما نشر اینگونه موضوعات در مقایسه با کارهایی که فیلم سازان مطیع انجام می دهند، گران و سخت است.
تفاوت آثاری که خود ارتش بخواهد تولید کند با آثاری که فیلم سازان ماهر تولید می کنند بسیار شگرف است به خصوص پس از آنکه فیلم سازان بزرگی نظیر "جان وو" (John woo) تحت فشارهای ارتش تسلیم شدند و واقعیت های تاریخی را از فیلم ها خود حذف کردند.
زمانی که بتوان درباره مفهوم فنی سانسور بحث کرد، سوالات به وجود می آید که دفاتر رابط ارتش با هالیوود تاثیرات مشابه سانسور را تولید می کنند.
این دفاتر به طور معمول تولید کنندگانی که خواسته های ارتش را برآورده نکنند با ممانعت از ارائه کمک به آنها مجازات می کنند این در حالی است که این دفاتر به رقبای این تولید کنندگان که خواسته های ارتش را برآورده کردند کمک های زیادی می کنند.
در یک مورد، یک فیلم ساز تا زمانی که خواسته های ارتش را برآورده نکرده بود به وی اجازه دسترسی به یک پادگان داده نشده بود، این در حالی است که مردم عادی به این مناطق دسترسی آزاد داشتند.
کنگره هرگز به این دفاتر اینگونه اختیاراتی نداده یا با استفاده از منابع مالی عمومی برای شکل دادن به افکار عمومی موافقت نکرده است.
تجهیزات، فیلم ها و منابعی که ارتش آنها از فیلم سازان مضایقه می کند متعلق به ارتش نبوده بلکه به مردم آمریکا متعلق است .ارتش همچنان به طور معمول برای تضمین منافع خود منابع عمومی را از برخی فیلم سازان دریغ می کند.
در این مفهوم، ارتش درگیر نوعی محاوره غیر قانونی شده که بر اساس آن منابع عمومی را تا زمانی که تولید کننده خواسته هایش را اجابت نکند، دریغ می کند.
این خواسته ها کاملا جامع هستند. "فیل استراب" (Phil strub) رئیس دفتر ارتباطی پنتاگون با هالیوود اخیرا معیارهای مربوطه برای آنکه یک فیلم از سوی ارتش مورد تایید قرار گیرد را اعلام کرد: "هر فیلمی که ارتش را به صورت منفی به تصویر بکشاند، از نظر ما واقع گرایانه نیست."
فیل استراب اصرار داشت که واقعیت های تاریخی این فیلم باید بازنویسی شود تا ژنرال های ارشد آمریکا را کمتر جنگ طلبانه نشان دهد به خصوص که در این فیلم "کورتیس لمای" (Curtis Lemay) ژنرال نیروی هوایی به عنوان فردی "کودن و جنگ طلب" به تصویر کشیده شده است.
البته لمای واقعا به طور زیادی کودن و جنگ طلب بوده است. در واقع دیدگاه جنگ طلبانه وی آنقدر زیاد بود که از وی به عنوان کاریکاتور مجازی دوران سیر نزول ارتش یاد می شد.
البته استاب پافشاری خود در ترمیم شخصیت ارائه شده از افرادی نظیر لمای در این فیلم را متوقف نکرد. دفتر وی همچنین بر حذف صحنه ای که در آن یک هواپیمای شناسایی "یو 2" به دلیل مورد اصابت قرار گرفتن بر فراز کوبا سقوط می کند و خلبان آن نیز کشته می شود، اصرار می کند. پنتاگون به تولیدکنندگان گفته است که هرگز این چنین حادثه ای روی نداده است و بر حذف این صحنه نیز پافشاری می کند. اگر چه مردم به خاطر دارند که هواپیمای سرگرد "رادولف آندرسون" به دلیل برخورد با یک موشک زمین به هوا در 27 اکتبر 1962 سقوط کرد، اما دفاتر ارتباطی پنتاگون به طور پابرجایی از تایید این حادثه ممانعت می کنند حتی پس از آنکه شواهدی ارائه شد که "جان اف کندی" رئیس جمهور وقت آمریکا نامه ای را برای بیوه این خلبان ارتش ارسال کرد، همچنان انکار این حادثه ادامه داشته است.
در پایان نیز استراب تولیدکنندگان این فیلم را به دلیل عدم اجابت خواسته های پنتاگون مجازات کرد. تولیدکنندگان این فیلم مجبور شدند تا مبالغ هنگفتی را در فیلیپین برای بازسازی صحنه های آن صرف کنند.
به طور مثال، طرح اصلی فیلمنامه ای با نام "دندانپزشک" (the dentist) اینگونه بوده است که یک تفنگدار دریایی اقدام به ربودن دندان های طلای ژاپنی هایی که مرده بودند، می کرد و این اقدام در جریان جنگ جهانی دوم روی داده است. اما "مت مورگان" (Matt morgan) رئیس دفتر ارتباطی نیروی دریایی اصرار کرد که باید این صحنه حذف شود چون اینگونه اقدامات توسط نظامیان نیروی دریایی صورت نگرفته بلکه توسط سربازانی که به خدمت سربازی احضار شده بودند و به جنگ اعزام شده بودند، انجام شده است.
به جای آن، مورگان خواستار تعویض نمایشنامه به این صورت شد که تفنگدار دریایی نشان داده شده در این فیلم، در حال جمع آوری یادگاری از آنجا بوده است چون این صحنه کمتر خوی بی رحمی را نشان می دهد.
هیچ تردیدی وجود ندارد که این اقدام (ربودن دندان طلای ژاپنی ها) صورت گرفته است، در واقع مورگان به دیوید راب گفته است که اینگونه جنایت ها در جریان جنگ توسط تفنگداران نیروی دریایی انجام شده است، اما دستور حذف اینگونه تصاویر از فیلم فقط حذف چند صحنه بوده و نه حذف واقعیت. اما بر خلاف تولیدکنندگان و کارگردان فیلم "سیزده روز" که اینگونه اولتیماتوم ها را رد کردند، اما کارگردانانی نظیر "جان وو" تحت این فشارها تسلیم شده و تصاویر مورد نظر ارتش را حذف کرد.
به علاوه استراب بر ایجاد دیگر تغییرات برای مخفی نگه داشتن حقایق نیز پافشاری کرد. به طور مثال وی تاکید داشت که صحنه ای که در آن "نیکلاس کیج" (هنرپیشه) در نقش یک نظامی آمریکایی بود و در حال کشتن یک نظامی تسلیم شده ژاپنی بود حذف شود؛ این در حالی است که اسناد ثابت می کند که چنین رویدادی اتفاق افتاده است. بار دیگر جان وو تسلیم خواسته ارتش شد.
همچنین ارتش خواسته حیرت آور دیگری را مطرح کرده بود که بر حقیقت کلی این فیلم سایه افکنده بود. گزارش های زیادی وجود دارد که ارتش آمریکا به تفنگداران دریایی دستور داده بود هر سرخپوستی (که در ارتش آمریکا فعالیت می کرد) که در خطر دستگیر شدن قرار داشت بلافاصله کشته شود چون این احتمال وجود داشت که ژاپنی ها با دستگیری این سرخپوست ها به سیستم انتقال کدها که توسط زبان نانوشته سرخپوست ها صورت می گرفت دست یابند.
وجود این دستور نه فقط از سوی سرخپوستان آمریکایی و همچنین دیگر نظامیان این کشور تایید شده است بلکه کنگره آمریکا نیز تایید کرده است که اینچنین دستوری وجود داشته است. اما این استاب و نه کنگره است که می تواند از ارائه حمایت ها به فیلمسازان ممانعت کند. بنابراین بار دیگر، جان وو مجبور شد تا این صحنه ها را نیز تغییر دهد تا آنها را مطابق دستورات پنتاگون کند.
شرح اینگونه تقابل ها توسط دیوید راب کاری فوق العاده است.توانایی وی در این مورد که به طور آزادانه درباره این گونه موضوعات صحبت کند نیز شاهکار قابل توجهی به شمار می آید.
راب افرادی نظیر مورگان را محکوم نکرده است بلکه به جای آن رویکردی را آشکار کرده است که به چنین رفتار تهاجمی در قبال فیلم های تاریخی منجر می شود.
راب شیوه ای که سانسور کنندگان کار می کنند را نشان می دهد. به طور مثال وی نوشته است که چگونه "جیمز وب" از مقامات بلندپایه نیروی دریایی مانع همکاری با فیلمی تحت عنوان "پدر من، پسر من" (My father,My son) شده است. این فیلمی است که واقعه حقیقی را درباره دریاسالار"المو زولوات" و فرزندش "المو زولوات سوم" منتشر می کند.
نمایشنامه این فیلم فاش می کند که چگونه این دریاسالار دستور می دهد که عامل نارنجی را بر منطقه ای که فرزندش در حال خدمت است بپاشند. فرزند این دریاسالار سرانجام به دلیل سرطان و پس از آنکه کتابش را به همراه پدرش به اتمام رساند، مرد. جیمز وب اصرار داشت که ارتباطی بین عامل نارنجی و سرطان وجود ندارد ارتباطی که اسنادش در اختیار کنگره آمریکا قرار دارد. این دریاسالار پس از آن تصمیم غیر معقول وب، نیروی دریایی را ترک کرد و خودش یک نویسنده شد. جالب تر آنکه پروژه وی تحت عنوان "مزرعه های آتش" نیز از سوی نیروی دریایی رد شد.
این کاربرد محصولات با نفوذ، شکل موثر گسترده ای از پروپاگاندا به شمار می آید. تا زمانی که کتاب دیوید راب منتشر شود، اینگونه توافقات میان پنتاگون و فیلمسازان فقط برای عده معدودی آشکار بود. زمانی که کارگردانانی نظیر وو تحت فشار قرار می گیرند، هم وی و هم دفتر ارتباطی ارتش انگیزه کافی برای مخفی نگه داشتن توافقات را دارند. بینندگان این فیلم هرگز مطلع نمی شوند که فیلم مورد بازبینی یا سانسور ارتش قرار گرفته است. این در تجارت پروپاگاندا اساسی است.
درجه ای که یک پیام توسط یک بیننده جذب شود، به طور گسترده ای به سختی یا تردید اولیه وی وابسته است.
پس از اطمینان حاصل شدن از ارزش پروپاگاندای فیلم ها که به ظاهر اثر تولیدکنندگان مستقل است، نقش سانسور ارتش از دید بینندگان مخفی می ماند. بسیاری از آمریکایی ها "فیل استراب" را نمی شناسند. مردم کمی هستند که به این مامور دولتی این اجازه را می دهند تا فیلم ها و برنامه هایی که آنها می بینند را سر هم بچیند. هنوز استراب به طور معمول اصرار می کند که فیلمسازان با دیدگاه وی از آمریکا و نیروهای نظامی آن همراستا باشند.
"دان باروچ" (Dan baruch)شخصی که پیش از استراب در دفتر ارتباطی پنتاگون با هالیوود فعالیت می کرد دیدگاه های شخصی خود را بر فیلمسازان آمریکایی تحمیل می کرد وی که به عنوان آدمی رسمی و اصیل شناخته شده بود از فیلمسازان می خواست تا نظامیان آمریکایی را بیشتر در مزارع قرن هجدهم دانشکده ایتون نشان دهد تا میدان های نبرد ویتنام.
حقایق کتاب دیوید راب باید بسیاری از آمریکایی ها را عصبانی کند و به برگزاری جلسات استماع در کنگره منتهی شود. کنگره هرگز این اجازه را به ارتش نداده است تا از منابع عمومی برای شکل دادن به تصویر خود در افکار عمومی تلاش کند. حداقل ترین چیزی که ارتش انجام داده سوء استفاده از اموال عمومی است. و در بدترین حالت، این اقدام ارتش می تواند نوعی جدید از سانسور تلقی شود، حیله ای که تحت سایه متمم نخست قانون فعالیت می کند.
واضح است که این سیستم به فعالیت خود بدون اعتراض عمومی پایان نخواهد داد. ارتش پیشتر به سوی قطع کردن منابع مالی دفتر استراب حرکت کرده بود. اما وی به دلیل لابی هایی که ازسوی صنایع فیلم سازی صورت گرفت، نجات یافت.
در این زمینه "جک والنتی" رئیس انجمن تصاویر متحرک آمریکا تلاش زیادی کرد و اصرار داشت که استراب به فعالیت خود ادامه دهد. در سال 1998 استراب در آستانه از دست دادن شغل خود بود اما استودیوهای فیلم سازی زیادی در حمایت از وی اقدام کردند و این به دلیل بخشندگی های زیادی بود که استراب پیشتر انجام داده بود.
والنتی در زمینه برکنار کردن استراب، شخصا پا در میانی کرد و توانست نظر "ویلیام کوهن" وزیر دفاع وقت آمریکا را تغییر دهد. برای اشخاصی نظیر والنتی، موضوع سانسور یا پروپاگاندا نیست، بلکه تغییر استراب خط پایانی برای وی به شمار می آمد.
والنتی مدت ها تحت این اتهام قرار داشت که از استودیوهای بزرگ در مقابل استودیوهای کوچک مستقل حمایت می کند. استودیوهای بزرگ تمایل داشتند که به تولید فیلم هایی بپردازند که ارتش را آنگونه که استراب ترجیح می دهد به نمایش در آورند: غیر انتقادی و کاملا میهن پرستانه. با این وجود، تلاش های مسئولان اجرایی نظیر والنتی برای حفظ سیستم بازبینی نمایشنامه ها شوکه کننده بوده و از نظر هنری مردود است.
کتاب دیوید راب جهان مخفی را آشکار میکند که این جهان مخفی عبارت است از: سانسورهای ارتش، استودیوهای هالیوود و فیلمسازانی که درباره تصاویر سر هم شده که ما در مانیتورهای بزرگ و کوچکمان می بینیم مذاکره میکنند.
با احترامی فراوان، این کتاب احساسی صمیمی برای کسانی که به راحتی می توانند بسیاری از این صحنه ها و داستان ها را به یاد آورند ایجاد می کند.
چیزی که باعث تاسف می شود آن است که فهمیده شود این فیلم ها به سادگی محصول هنر و تاریخ نبوده است بلکه روندی از دستکاری در فیلمنامه و حاصل مذاکرات بوده اند.
موضوع نهایی این مذاکرات فیلم نبوده بلکه ما بوده ایم. موضوع این مذاکرات این بوده است که باید به چه چیزی اجازه داده شود تا برای ما به نمایش در آورده شود و چگونه تصاویر به خصوصی ممکن است بر دیدگاه ما درباره ارتش تاثیر بگذارد.
حقیقتا دیوید راب با آگاه ساختن مردم درباره این جهان مخفی، به یکی از عناصر مهم ارتش در شکل دهی به افکار عمومی دستبرد زده است و این عنصر"پنهان کاری" است.
بسیاری از آمریکایی ها از اینکه صحنه فیلمهایی که برای آنها به نمایش در آورده شده دستکاری شده، خشمگین شده اند. اگر چه مسئله همچنان به آینده ماشین پروپاگاندای آمریکا وابسته باقی مانده است.
دفاتر ارتباطی پنتاگون با هالیوود که ثابت کرده اند در مهار کردن فیلم ها زبر دست هستند، توسط متخصصانی اداره می شوند که در شکل دادن به افکار عمومی با تجربه هستند. هنوز این دفاتر خود را مجبور به تعامل با اسناد جامعی از اقدامات آنها که در اثری نظیر "عملیات هالیوود" آمده، نمی بینند.
این به مردم و کنگره وابسته است تا تصمیم بگیرند که آیا این کار (ایجاد تغییرات در فیلمها برای تاثیر گذاری بر افکار عمومی) بار دیگر در سایه افکار عمومی مردم قرار بگیرد یا آمریکا این تجارت پروپاگاندا را برای دیگر ملت هایی که کمتر روشنفکر هستند رها خواهد کرد.
جاناتان ترولی
استاد دانشکده حقوق دانشگاه جرج واشنگتن
فصول 46 گانه این کتاب (عملیات هالیوود)، ترجمه شده و به تدریج در اختیار مخاطبان قرار خواهد گرفت.
هالیوود بزرگ ترین تولید کننده آثار تلویوزیونی و سینمایی در جهان، همواره در آثار خود به حمایت از سیاست های جنگ طلبانه آمریکا پرداخته است و افکار عمومی جهان بویژه آمریکاییان را به این باور که جنگ افروزی آمریکا در جهت اهداف بشردوستانه است،سوق داده است.
هالیوود از زمان روی کار آمدن "ویلسون " رییس جمهوری آمریکا در سال 1917 به تبلیغات جنگ پرداخته است. هالیوود همصدا با رییسجمهور، افکار عمومی آمریکاییان را متقاعد کرد که تصمیم مصیبت بار برای درگیر شدن در جنگ جهانی اول واقعا کار درست و خوبی است. از آن هنگام تعهد هالیوود در ستایش از جنگ به عنوان منافع مالی ایالات متحده، پیامدهای فاجعه آمیزی بر محتوای اخلاقی و هنری فیلمها داشته است.این مقاله به بررسی زد و بندهای پشت پرده در ساخت فیلمها خواهد پرداخت. همچنین مسایلی از قبیل نژادپرستی و پوچگرایی که در تولیدات هالیوود به مخاطبان القاء می شود بررسی خواهد شد.
* وال استریت سیاست های هالیوود را تعیین می کند
اجازه دهید روشن سازم که من هالیوود را بعنوان نیروی خود مختار و مستقلی که سیاست راهبردی خود را تدوین میکند نمیدانم. بر عکس هالیوود بعنوان بازوی تبلیغاتی منتقدان مالی وال استریت عمل میکند؛ زیرا این بانکهای وال استریت و بنگاههای سرمایهگذاری هستند که صاحب استودیوهای فیلم سازی بوده و آنها را کنترل میکنند.
بنابر این وقتی میگوییم هالیوود منظور ما دقیقا وال استریت میباشد امروزه هالیوود با نفوذترین بخش تولید فیلم در جهان است.
در گذشته مکتبهای رقیبی بودند از قبیل مکتب اکسپرسیونیزم آلمان در بین دو جنگ جهانی، مکتب نئورئالیسم ایتالیای پس از جنگ، مکتب نووله واگ فرانسه، فیلمهای کلاسیک کوروساوای ژاپن و بعضی از فیلمهای شوروی اما حوالی 1980فیلمسازان کشورهای دیگر دست از کار کشیدند و شروع به تقلید از ژانرهای هالیوود نمودند که نتیجه آن تنزل و فقر فرهنگی فیلمها بوده است. در این زمان بود که فیلمهای جرج لوکاس جنگ ستارگان و استیون اسپیلبرگ آروارهها و پارک ژوارسیک سینما را به تسخیر خود درآوردند و منتقدان حساس و با هوش این مرحله از تاریخ هالیوود را بعنوان مرحله تباهی آن میدانند.
* پنتاگون برای پیشبرد اهداف خود اداره ویژه ای در هالیوود تاسیس کرده است
نفوذ پنتاگون بر هالیوود مستقیم و مطلقه نیست بلکه به صورت غیرمستقیم و میانجی گرایانه است. به طوریکه نویسندگان و کارگردانان صدیق هالیوود فرصت را مغتنم شمرده و توانستند فیلمهای واقع گرایانه و ضد نظامیگری بسازند مثل فیلم جبهه غرب آرام است. محصول 1930 فیلم جوخه محصول 1987 ساخته الیوراستون.
این قبیل فیلمها باعث شد کار استخدام جوانان در نیروهای مسلح برای پنتاگون سخت شود و همانطور که در دوره جنگ ویتنام اتفاق افتاد تصویب لوایح جنگی با موانعی روبرو شد. برای اجتناب از این دردسرها، وزارت دفاع ایالات متحده اقدام به تاسیس دفتر ارتباطی با هالیوود کرد که رسما دفتر دستیاری ویژه وزارت دفاع در امور سمعی و بصری نام گرفت.
این دفتر در سال 1954 تأسیس شد. در طول چهل سال اول تحت سرپرستی دان باروخ این دفتر توانست صدها فیلمساز را متقاعد کند که برای ارائه چهره موجه از ارتش ایالات متحده، تغییراتی را در فیلمهای خود اعمال کنند. باروخ با کمک فیلم استراب موفق شد از دهه 1990 در بیش از 100 فیلم اعمال نفوذ کند. ممکن است بپرسد دفتر پنتاگون چگونه کارگردانان و نویسندگان را وادار میکند تغییراتی را در کار خود اعمال نمایند؟ آیا از زور استفاده میکند؟ آنان کارگردانان هالیوود را قانع میکردند که در قبال اینکار میتوانند از امکانات فنی نیروهای مسلح استفاده کنند از قبیل دسترسی آزاد و رایگان به سخت افزارهای نظامی و سیستمهای تسلیحاتی کرایه یک فروند هلیکوپتر جنگی برای تیراندازی در صحنهای از یک فیلم، هزینه قابل توجهی در بردارد حال آنکه با کمک پنتاگون این کار را میتوان به طور رایگان انجام داد.
تنها کاری که باید کرد اینست که متن فیلم نامه عوض شود. الیور استون فیلم جوخه را براساس تجربیات شخصی خود در جنگ ویتنام ساخته است و به نظر میرسد که توانسته باشد در مقابل تطمیع پنتاگون مقاومت نماید. استون بعدها درباره پنتاگون گفت: آنها ما را وادار میکنند که برای پول خود را پست کنیم زیرا از ما میخواهند که به افکار عمومی خیانت کنیم.
اداره روابطعمومی ارتش ایالات متحده برای راهنمایی فیلمسازان اقدام به انتشار کتابی کرده است تحت عنوان راهنمای تهیهکنندگان فیلم درباره همکاری ارتش ایالات متحده با صنعت سرگرمی.
* فیلمنامه ها باید مورد تایید پنتاگون قرار بگیرند
در عمل پنتاگون بعضی از قسمتهای فیلمنامه را بر هم زننده معامله و غیرقابل نمایش دانسته و خواستار حذف آنها میگردد. در غیر این صورت استفاده پرمنفعت از تسهیلات پنتاگون و مشاوران فنی آن غیرممکن می شود. بنظر میرسد شمار زیادی از افسران عالیرتبه ارتش قادرند از حق و توی پنتاگون در مورد محتوای فیلمهای هالیوود استفاده کنند. فیل استراب به یکی از فیلم نامه نویس هایش گفته بود باید صفحات 6 و 7 را کاملا حذف کنیم در غیر این صورت نمیتوانیم از ناو هواپیما بر استفاده کنیم.
شایان ذکر است که کار پنتاگون در ارائه کمکهای با ارزش رایگان به جنگ طلبان و عدم ارائه آنها به صلح طلبان بر خلاف قانونی اساسی ایالات متحده و قوانین مدون میباشد. وقتی دولت فقط به عده معدودی آزادی بیان میدهد و آن را از دیگران دریغ میکند، باعث به وجود آمدن سانسور میشود و بنابر این نقض آشکار اصلاحیه اول قانون اساسی میباشد. یکی از مدافعین قدرتمند اعمال غیرقانونی دفتر ارتباطی فیلمسازی پنتاگون، انجمن فیلمسازان آمریکاست که از سال 1966 تا 2004 توسط، دلال معاملات سیاسی یعنی جک والنتی اداره شده است که خود با حمایت رئیس جمهور جانسون در زمان جنگ ویتنام روی کارآمد. نقش والنتی این بود که رابطه مسالمتآمیز بین پنتاگون و هالیوود حفظ شود.
* برخی از فیلم ها مصداق کامل تبلیغ جنگ هستند
هالیوود از این وضع راضی بود و فیلمهای جنگی مورد نظر پنتاگون را درباره ملل مختلف، گروههای قومی و اجتماعات مذهبی تهیه میکرد . و بسیاری از این فیلمها آشکارا جنبه تبلیغاتی دارد. برای مثال سری فیلمهای رمبو 2 و 3 که در آن سیلوستراستالون برای جنگ با کمونیستها به ویژه شوروی ها، ابتدا به ویتنام و سپس به افغانستان فرستاده میشود.
توانایی جنگی فوق انسانی رمبو، بیننده را به یاد سرباز آمریکایی قوی بنیه فیلم گروهبان یورک میاندازد که در سال 1941 ساخته شد.
فیلم سپیده دم سرخ محصول 1984 یکی از اغراق گوییهای ضد شوروی است که در آن رزمندگان جوان چریک در مقابل هجوم شوروی به ایالات متحده مقاومت میکنند.
در طول دهه 1980، با فروکش کردن جنگ سرد، هالیوود فرصت یافت بر دشمنان خود در جهان عرب متمرکز گردد. در سال 1981 تضاد با سرهنگ قذافی بر سر وسعت آبهای مرزی لیبی در خلیج صدرا منجر به چند جنگ هوایی محدود شد و سپس به بهانه بمب گذاری در سالن لابله در برلین، ریگان دستور بمباران هوایی لیبی را صادر کرد. این رخداد مصادف بود با نمایش فیلم تا دندان مسلح با بازیگری تامکروز. گفته میشود تحت تاثیر این فیلم جوانان بسیاری به خدمت خلبانی نیروی دریایی ایالات متحده درآمدند. فیلم شکار اکتبر سرخ محصول 1990 داستان خیالی است که در آن فرمانده زیر دریایی هستهای شوروی میخواهد به ایالات متحده پناهنده شود. با نمایش این فیلم نیز پنتاگون نتایج خوبی در استخدام نیروهای نظامی به دست آورد.
* آمریکا همیشه باید یک دشمن حتی دشمن خیالی داشته باشد
در دهه 1990 تهدید شوروی به طور عمده از بین رفت و جعل تصویر دشمن جدید در دستور کار هالیوود قرار گرفت. بعضیها در هالیوود وظیفه جعل تصویر دشمن کلی را بدون اشاره به گروه یا ملت خاصی پذیرفتند. بهترین ایده حمله موجودات فضایی از سایر کرات به زمین بود. در فیلم «روز استقلال» محصول 1996 یک تمدن غارتگر متشکل از موجودات غولپیکر که هدفشان کشتن و نابود کردن بود در روز چهارم جولای توسط جنگجویان ایالات متحده به رهبری رئیس جمهور شکست میخورند و در نهایت مهاجمین کلا تار و مار شده و از بین میروند. فیلم دیگر از این نوع «سربار کشتی استارشیپ» محصول 1997 است که در آن سوسکهای غولپیکر و دیگر حشرات نفرت انگیز به طرز بیرحمانهای قلع و قمع میشوند. استیون اسپیلبرگ در فیلم «جنگ دنیاها» محصول 2005 مهاجمین فضایی را به صورت آدمخواران و خونخوارانی نشان میدهد که عاقبت توسط موجودات ذرهبینی از پای درمیآیند.
پس از آن برای مدتها معلوم نبود که تصویر دشمن بعدی چه خواهد بود. سرانجام این دشمن نیز اختراع شد. صربهای یوگسلاوی سابق برای این منظور در سال 2001 هالیوود اقدام به ساخت فیلم «پشت خطوط دشمن» نمود که باعث شد روند سربازگیری در نیروی دریایی رو به بهبود رود.
دخالت دولتهای بوش-کلینتون در سومالی که تحت پوشش کمکهای بشردوستانه انجام شد منجر به ظهور فیلم «سقوط شاهین سیاه» در سال 2001 گردید که در نوع خود یک انحطاط فرهنگی به شمار میرفت. در این فیلم سربازان ایالات متحده بدون هدف سیاسی یا نظامی خاصی تنها تحت نام «انجام مأموریت» به کشت و کشتار میپردازند. آنها میبایست کاری را که شروع کردهاند تمامش کنند صرفنظر از اینکه اینکار منتهی به نسل کشی می شود. در این فیلم طرز کار سلاحهای مختلف و جزییات آدم کشی به طرز دیوانهواری بیپرده نشان داده میشود. مشابه آن را در فیلم «نجات سرباز رایان» ساخته استیون اسپیلبرگ میبینیم: در جریان یورش به نرماندی در 1944 به جوخهای از سربازان ایالات متحده دستور میرسد که برای پیدا کردن سربازی که برادرانش همگی در جنگ کشته شدهاند و بنابراین از ادامه خدمت معاف گردیده اقدام کنند. در خلال این جستجو چندین نفر کشته میشوند و آخر سر که سرباز مورد نظر پیدا میشود او از ترک واحد خود امتناع میکند.
عملیات جستجو برای پیدا کردن این سرباز بی ثمر و پوچ بوده اما به قیمت جان بسیاری تمام میشود و در آخر فیلم فقط یک هدف نظامی برآورده می شود و آن دفاع از یک پل است که به طور تصادفی سرراه سربازان قرار میگیرد. تنها وجه سیاسی فیلم آن است که نشان دهد آلمانیها خائن هستند. این فیلم که بیشتر شبیه به بازیهای خشن کامپیوتری است مدتهای مدیدی بر پرده سینما ماند و خشونت را ترویج نمود تا اینکه گردانندگان هالیوود بتوانند دشمنان جدیدی برای به تصویر کشیدن بیابند.
* دشمن جدی آمریکا سر از خاورمیانه در آورد
با نمایش فیلم «قوانین درگیری» محصول 2000 معلوم شد که دشمن جدید در خاورمیانه است. در این فیلم یک کوماندوی ایالات متحده به یمن اعزام میشود تا سفیر ایالات متحده و خانوادهاش را از اسارت تظاهرکنندگان نجات دهد. تظاهرکنندگان به صورت اوباش خشمگین به تصویر درآمدهاند. او دستور قتل عام نظامیان را صادر میکند و بعد به اتهام جنایات جنگی محاکمه میشود.
سپس یک نوار ویدئویی پیدا میشود که نشان میدهد بسیاری از تظاهرکنندگان در حال تیراندازی با سلاحهای خود میباشند اما کاخ سفید این مدرک را از بین میبرد. پیام فیلم روشن است: اول بکش بعدا سؤال کن و اینکه نگذارید «جنگجویان» با اتکا به قوانین کنوانسیون ژنو دستگیر شوند. آیا نیازی هست که عربستان سعودی بیاعتبار شود؟ برای این منظور نیز پنتاگون و هالیوود از قبل مقدمات کار را فراهم نمودهاند. فیلم «پادشاهی» محصول 2007 بر مبنای وقایع برجهای خوبار در دهه 1990 ساخته شد. به گفته یک منتقد در این فیلم که از حمایت دولت افراطی و دست راستی بوش دیک چینی برخوردار است نشان داده میشود که دیپلماسی و مذاکره با سعودیها بی فایده است تصمیم به اقدام نظامی گرفته میشود. پلیس سعودی ناکارآمد، اشکال تراش و گمراه جلوه داده میشود اما ابرمردهای آمریکایی به سرعت غائله را فیصله میدهند و مقصر را به سزای اعمال خود میرسانند.
* شبیه سازی خاورمیانه جدید در محصولات آمریکایی
«سیریانا» محصول 2005 فیلمی است که در آن نقش سازمان سیا مهمتر از پنتاگون است چرا که بر مبنای خاطرات رابرت بائر مأمور سیا ساخته شده است. فیلم به خاورمیانهای اشاره میکند که طبق طرح برناردلوئیس و طرحهای مشابه آن به سرزمین های کوچکی تقسیم گشته است. محل وقوع داستان احتمالا یکی از شیخ نشینهای خلیج فارس است جایی که در آن یک شاهزاده هوادار چین و اصلاحطلب در رقابت با برادر خود که میخواهد خیانت کرده و به غرب بگریزد به رقابت میپردازد.
در این کشور ناامیدی از اصلاحات اقتصادی منجر به تروریسم میشود و خیانت و مداخله اشتباه آمیز ایالات متحده به فاجعه میانجامد و در این میان شاهزاده اصلاحطلب به قتل میرسد. درسی که فیلم به بینندگان خود میدهد این است که خاورمیانه یک هزار توی پیچ در پیچ از نیرنگ و فریب است که در آن هیچ پیشرفتی میسر نیست.
سنت دیرینهای در سینما وجود دارد که دیوانسالاری و غیرمنطقی بودن زندگی نظامیگری را نشان میدهد. فیلم «سرباز خوب» ساخته یاروسلاو هاشک و فیلم «دکتر استرنج لاو» ساخته استنلی کوبریک از آن جمله است. نیازی به توضیح نیست که پنتاگون میانه خوبی با شوخی ندارد و هرگونه طنز را به عنوان خرابکاری تلقی میکند فیلم «مریخ حمله میکند» محصول 1996 مثال خوبی است که در آن سربازان آمریکایی را به صورت گروهکی دلقک بدذات و خطاکار به تصویر میکشد که قادر نیستند مهاجمین غارتگر مریخی را شکست دهند.
برخلاف دیگر فیلمها کره زمین نه توسط پنتاگون بلکه به وسیله یک نوجوان و مادر بزرگش نجات داده میشود آنها درمییابند که یک آواز غربی باعث میشود مغز مریخیها منفجر شود. فیلم دیگری که احتمالا از مساعدت فنی پنتاگون بی نصیب بوده است با نام «هارولد و کومار از گوانتانامو فرار میکنند» محصول 2008 میباشد. در این فیلم کلیشههای دولت بوش دیک چینی در مورد «جنگ گسترده جهانی بر علیه تروریسم» به هجو کشیده میشود.
موضوع دیگری که برای ارتش به صورت تابو مانده احتمال وقوع یک کودتای نظامی در ایالات متحده است. خطری که جان فرانک هایمر در 1964 فیلم «هفت روز در ماه مه» را بر اساس آن ساخت. در فیلم «محاصره»محصول 1998 یک سرلشگر ارتش به اتهام ایجاد بازداشتگاه زندانیان سیاسی همراه با شکنجه و قتل آنها در زمان حکومت نظامی شهر نیویورک محاکمه میشود. سرانجام گروهی از مأمورین اف.بی.ای به سرپرستی دنزل واشنگتن این ژنرال را دستگیر میکنند.
* آمریکا اخیراً چهره خوب و مظلومی از ارتش خود به نمایش گذاشته است
تمایل روزافزون به پوچگرایی در فیلمهای جنگی هالیوود در فیلم «گنجه درد» محصول 2009 به وضوح دیده میشود. در این فیلم جنگ عراق محکوم شده است. میتوان نتیجه گرفت که فقط به علت نفرت عمیق مردم از اقدامات بوش، سینما علاقهای به ماجرای عراق ندارد وگرنه هالیوود هیچگاه به مخالفت اصولی با تجاوز امپریالیستی برنخواسته است. در حقیقت در رژیم اوباما اعتراضهای پرسر و صدای ضدجنگ کاهش یافته است. این فیلم سه سرباز ارتش ایالات متحده را نشان میدهد که کارشان خنثی سازی بمبها، تلههای انفجاری و مواد مفنجره است. این فیلم که شبیه بازهای کامپیوتری است با توجه دقیق به جزییات فنی کار، تجربه هراسناک خنثی کردن یک بمب را به بیننده القا میکند.
اما چرا این سربازان در عراق هستند؟ هدف سیاسی کار آنان چیست؟ یکبار دیگر مثل همیشه جواب اینست آنها مشغول انجام وظیفه هستند. این فیلم قویا به بیننده القا میکند که زندگی انسانی ذاتا عاری از معنی و مفهوم است و فقط با انجام کارهای داوطلبانه است که زندگی معنی پیدا میکند. در این فیلم نیز به روشی جدید و ظرفیت از جنگ طرفداری میشود. معمولا تبلیغات جنگی ایالات متحده به دنبال پوزشخواهی مستقیم است به طوری که آمریکا در مقام برتر قرار دارد همیشه فاتح خواهد بود و شکستهایی که بروز میکند نقائص کوچکی هستند که توسط دشمنان پلید بزرگنمایی میشوند و سرانجام خود سیستم از طریق مکانیسمهای داخلی خود آنها را مرتفع خواهد ساخت.
اما در پوزشخواهی غیرمستقیم که شوپنهاور پیشگام آن بوده و توسط فریدریش نیچه تکامل یافت و نازیها آن را پدیرفتند ترسهای ناشی از جنگ تکذیب نمیشود بلکه از آن به عنوان عناصر ماورالطبیعه ضروری بر شرایط انسانی یاد میشود و حتی در مواقعی آن را موهبتی میدانند که جهان بیهدف را هدفمند میسازد. بعد از سالها جنگ تجاوزکارانه دیگر پوزشخواهی مستقیم و مبتذل قابل دفاع نیست و جای خود را به پوزشخواهی غیرمستقیم داده است. به این ترتیب صرفنظر از اینکه دولت بوش دیک چینی به آمریکا حکومت کند یا رژیم اوباما، ایدئولوژی منحط ایالات متحده بیش از پیش مشخصتر میشود.
* هالیوود وقایع دورغ را به گونه ای تفسیر می کند تا همه مردم به راحتی آن را بپذیرند
تا اینجا ما با مثالهای کمابیش آشکار به بررسی جنگ تبلیغاتی تمام عیار پرداختیم. اما بعضی از تولیدات هالیوود در سطحی عمیقتر و گمراه کنندهتر به بازار عرضه میشود. وقتی شبکه تبلیغاتی سرکش و یاغی ایالات متحده میخواهد به وقایعی از قبیل ترور کندی یا حوادث 11 سپتامبر بپردازد غالبا از نظر روانشناسی توده زمینه را از قبل فراهم میآورد. این کار با انتشار فیلمنامههایی که متن آنها تقریبا مشابه با حوادث واقعی است انجام میشود. بدین ترتیب مردم تفسیر رسانههای گروهی کنترل شده توسط دولت را باور میکنند طبیعی است که دست اندرکاران تهیه این فیلمنامهها نیز از نتیجه کار خود خبر ندارند.
در مرور ترور کندی فرانک سیناترا در فیلم «به ناگهان» محصول 1954 ایده قتل رئیس جمهور رابه دست یک قاتل روانی مطرح کرد. او در فیلم دیگرش به نام «کاندیدای منچوری» محصول 1962 این ایده را مطرح ساخت که با بکارگیری روش کمونیستها در شستوشوی مغزی افراد میتوان آدمهایی را تربیت کرد که به صورت روبات عمل کرده ودر پاسخ به یک پیام از پیش طراحی شده اقدام به قتل نمایند. پس از ترور کندی توسط لیهاروی اسوالد فریب خورده ایده این فیلم در روابط شوروی- کوبا تشدید شد.
* یازده سپتامبر؛ بهانه ای برای تخریب چهره اعراب در جهان
در مورد حوادث 11 سپتامبر این ایده به طور تدریجی و با صبر و حوصله بین افکار عمومی انتشار مییابد مبنی بر اینکه از هواپیماها میتوان به عنوان سلاح استفاده کرد و اینکه آسمان خراشها را میتوان تخریب نمود. قدم مهم در این راه ساخت فیلم «تصمیم اجرایی» محصول 1996 است که در آن یک فروند بوئینگ 747 از شهر آتن یونان به مقصد واشنگتن دی سی به وسیله تروریست عرب ربوده میشود.
آنها خواستار آزادی یکی از همدستان زندانی خود در ایالات متحده هستند. اما این یک داستان پوششی است چون هدف واقعی تروریستها انتشار گاز مهلک اعصاب بر روی شهر واشنگتن دی سی میباشد. در واکنش به این عمل جوخهای از کماندوهای ویژه از یک هواپیما جنگنده F-117 مخفیانه به هواپیماهای بوئینگ انتقال مییابند. این داستان خیالی آشکارا اعراب را به عنوان تروریست معرفی میکند و امکان حمله با گاز اعصاب از طریق قوا را ممکن جلوه میدهد. تصور بر این بود که پنتاگون فقط از دلاوریهای واقعی ارتش ایالات متحده حمایت میکند اما ظاهرا این فیلم استثناء بوده است.
ایده دیگر در مورد 11 سپتامبر فیلم «نیروی هوایی شماره یک» محصول 1997 است که در آن هواپیمای رسمی رئیس جمهور ایالات متحده توسط گروهی تروریست وفادار به ژنرال ایوان راداک دیکتاتور پلید قزاقستان ربوده میشود.
نیروی هوایی ایالات متحده با استفاده از چند هواپیما دست به کار میشوند و رئیس جمهور در یک صحنه خیالی با استفاده از طناب از یک هواپیما به هواپیمای دیگر انتقال یافته و نجات داده میشود. از این فیلم تبلیغاتی برای استخدام جوانان در نیروی هوایی ایالات متحده استفاده فراوان به عمل آمد.
تا سال 1999 با نمایش فیلم «کلوپ جنگی» آماده سازی روانی مردم برای رویارویی با وقایع 11 سپتامبر آغاز شد. در این فیلم فرو ریختن ناگهانی ساختمانهای بلند مرتبه و دفاتر شرکتهای کارت اعتباری به نمایش درآمد. در یکی از صحنههای فیلم تعدادی از ساختمانها با سرعت سقوط آزاد فرو میریزند. طبق اظهارنظر ویکیپدیا فیلمبرداری از صحنه نهایی تخریب ساختمانهای دفاتر شرکتهای کارت اعتباری چهارده ماه به طول انجامید.
* یازده سپتامبر در یک فیلم هالیوودی پیش بینی شده بود
اینک به بررسی فیلم میپردازیم که برای پخش در تلویزیون آماده شده است که در آن حوادث آینده از پیش به مخاطب خبر داده میشود. قسمت اول آنکه «تفنگداران تنها»نام دارد و بین 20 مارس الی 7 آوریل 2000 فیلمبرداری شده برای اولین بار در 4 مارس 2001 از شبکه تلویزیونی فاکس پخش گردید. داستان از این قرار است که یک گروه تروریست و خودگران از درون دولت ایالات متحده در صدد است با دستگاه کنترل از راه دور یک هواپیمای تجاری ربوده شد را به برجهای دوقلوی مرکزی تجارت جهانی در شهر نیویورک بکوبد. دستگاه کنترل از راه دور با وسیلهای شبیه به آنچه در سیستم هاوک برای به پرواز دراوردن هواپیماهای بدون سرنشین به کار میرود عمل میکند.
اما نیروهای فرمانده «خوب» با نفوذ در کامپیوتر هواپیماها، کنترلهای کابین خلبان را از کار میاندازد و به این ترتیب نقشه تروریستها عقیم میماند و در آخرین لحظه اقدام به فرار می کنند.
کارگردانان هالیوود در مورد حوادث 11 سپتامبر حرف زیادی برای گفتن ندارند. مایکل مور که کارگردانی است پرمدعا، در سال 2004 اقدام به ساخت فیلم «فارنهایت 11 سپتامبر» نمود. اما او نیز در تصویر کشیدن وقایع آن روز ناکام بود زیرا نمیتوانست مسئولیت حقیقتگویی را بپذیرد. الیوراستون در فیلم «مرکز تجارت جهانی» محصول 2006 در مورد اهمیت این حادثه مطلبی را به مخاطب ارائه نمیکند جز اینکه گفتههای رسمی را تکرار مینماید. فیلمهای دیگر از قبیل «متحد 93» محصول 2006 نیز تبلیغات افسانهای است. در رابطه با پیشگویی حوادث آینده دیگر بر همگان روش است که محافل اطلاعاتی ایالات متحده (دولت نامریی یا شبکه یاغی حکومتی) در اندیشه انفجار هستهای در یکیاز شهرهای آمریکا هستند. به این ترتیب مقدمات جنگ جهانی بعدی فراهم میآید و تقصیر آن نیز به گردن کشور موردنظر انداخته میشود.
تروریسم هستهای بر علیه یکی از شهرهای ایالات متحده فکر دائمی دیک چینی معاون رئیس جمهوری آمریکا بود که وسواس گونه و مکرر آن را بیان میداشت. این ایدهای شد برای ساخت فیلم «مجموع همه ترسها» محصول 2002 که در آن بجای پنتاگون سازمان سیا همکاری داشت. در این فیلم به تخریب شهر بالتیمور با یک ماده انفجاری هستهای اشاره میشود که در داخل یک ماشین نوشابهسازی مخفیانه به ایالات متحده قاچاق میگردد. به این ترتیب مشخص میشود که برای حوادث پس از 11 سپتامبر، ایده اصلی فیلمها چه خواهد بود.
اما تبلیغات جنگی به تنهایی برای متقاعد کردن مردم به شروع یک جنگ تجاوزکارانه جدید کافی نیست. میزان آسیبپذیری هر اجتماعی در مقابل تحریکات جنگطلبانه، همیشه با قبولاندن اندیشه نژادپرستی افزایش مییابد. در این زمینه هالیوود سابقه ننگینی دارد. فیلم «تولد یک ملت» ساخته دی دبلیو گریفیت به سال 1915 از بردهداری آمریکا تجلیل میکند و بر علیه سیاهپوستان آمریکا موضع نژادپرستانه میگیرد. این روحیه در فیلم «برباد رفته» محصول 1939 حفظ شده و تا به امروز نیز ادامه دارد هرچند که در حال حاضر از کثرت فرهنگی سخن رانده میشود. لازم به ذکر است که در سال 2011 اولین بار است که هیچ هنرپیشه سپاهپوستی نامزد دریافت جایزه آکادمی فیلم نشده است.
در دهههای گذشته هالیوود از واقعگرایی اجتماعی یا انتقاد اجتماعی دور شد و به سمت پوچگرایی افتاد. از نظر من واقعگرایی فقط یک سبک هنری نیست بلکه ذات هنر است. تقلید هنر از واقعیات، بیانگر واقعیت میباشد، در حالیکه اشاعه جنون و توهم کار فیلمنامهنویسان هالیوودی معتاد به ال.اس.دی میباشد. هالیوود با این مشکل روبروست که وقتی در جامعه آمریکا، روابط اجتماعی بصورت واقعگرایانه به تصویر کشیده میشود فورا انگ انتقادی میخورد و با گروهی قدرتمند چون پنتاگون و وال استریت درگیر می شود.
* پوچ گرایی در آثار هالیوودی به اوج رسیده است
بنابراین با افزایش شکاف بین فقیر و غنی و عدم امکان پیشرفت در جامعه آمریکا، هالیوود بیش از پیش از واقعیت دور میافتد. در این مورد میتوان به سری فیلمهای «جنگ ستارگان» اشاره نمود.
پایه فلسفی تمام این فیلمها، بکارگیری نیرو میباشد. نیرو به مفهوم شهود غیرمنطقی، تله پاتی ذهنی، حرکت اجسام بوسیله ارواج یا عملیات جنونآمیز در اثر اختلالات فکری و روانی، سپس سری هری پاتر به بازار عرضه میشود که به ترویج سحر و جادو و افسونگری میپردازد. و عادتهای تفکر خیالی را در جهان واقعی به کودکان القا میکند.
سری «دزدان دریای کارائیب» مروج نادانی و کودک منشی است و علاوه بر سحر و جادو از تصویرسازی کامپیوتری نیز برای ساخت جلوههای ویژه بصری استفاده میکند. مخاطب این فیلم آنچه را در عالم واقع غیرممکن است، امکانپذیر میانگارد. از این قبیل است فیلمهای ایندیانا جونز، پارک ژوراسیک، دراکولا و فیلمی که در آن شخصی تبدیل به گرگ میشود ساخته وان هلسینگ. میتوان نتیجه گرفت که در این نوع فیلمها، ساده لوحی، تلقینپذیری و فریب بصری، مخاطب را نشانه رفته است.
در فیلم «آواتار» محصول 2009 مخاطب در مییابد که مذهب حقیقی هالیوود، پوچگرایی و پیروی از فلسفه ژان ژاک روسو میباشد که به معنای نفی تمدن انسانی است. اندیشه روسو این بود که تمدن به شکل کنونی خود (فنآوری و دارائی) اشتباه فاجعهآمیز است و وحشیگری اصیل معیار فضیلت میباشد، فیلم «رقصنده با گرگها» محصول 1990 از این نوع است. در دنیای امروزی این دیدگاه به معنی است که پیشرفت کشورهای در حال توسعه در زمینههای صنعتی، فنآوری، علمی و بویژه تولید راکتورهای هستهای باید متوقف شود.
* رواج پوچ گرایی در جهان ذهن مردم را برای قبول دروغ های بزرگ آماده می کند
امروزه با ضعیفتر شدن حس واقعگرایی، تمایل به قبول ترکیبهای ذهنی پوچگرایانه و عبث قویتر شده است. چنین اجتماعی مستعد قبول دروغهایی است که منجر به جنگهای بزرگ جهانی میشود و باعث تحولات ناگهانی و عمده شود.
منبع: فارس
مقوله های فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و . . .چنان در هم تنیده هستند که براحتی نمی توان میزان تأثیر گذاری هرکدام را در حوزه دیگری منکر گردید. لذا رسانه های تبلیغاتی با توجه به امکانات و دارایی های خویش در خدمت برآورده کردن نیازها و خواسته های اربابان بوده و در این زمینه فعالیت می نمایند. ماهواره ، سینما ، تلویزیون ، اینترنت ، روزنامه ، مجلات گوناگون و . . . نقش بسیار بزرگی در این مهم داشته و صاحبان آنها با دمیدن آرزوی خویش که همان رسیدن به مطامع مادی و افزایش ثروت و سلطه می باشدرا فراهم می نمایند.
بن افلک فیلم سینمایی «آرگو» را با موضوع خروج شش آمریکایی از ایران در سال 1980 کارگردانی و خودش در نقش اصلی فیلم بازی میکند.
به گزارش مشرق، "عملیات هالیوود" کتابی است که توسط دیوید ال. راب در سال 2004 منتشر گردید.
وی در هر فصل از 49 فصل این کتاب، با ارایه اسنادی به شیوه های کنترل و دخالت پنتاگون در هالیوود و سانسور و یا تغییر محتوای فیلمنامه ها و نظارت و ارزیابی و تایید نهایی پنتاگون می پردازد.
دیوید ال. راب، که مدتی زیادی را به روزنامه نگاری در نیویورک تایمز، واشنگتن پست، لس آنجلس دیلی نیوز، نیشن (ملت)، لس آنجلس هفتگی و سالن، مشغول بوده و اکنون فرد سرشناسی است؛ با تسلط و آگاهی از فشارها و جریانات حاکم بر هالیوود، در مقدمه کتابش به نکاتی می پردازد که قابل تامل است:
متن کامل مقدمه کتاب عملیات هالیوود، در زیر آمده است:
مقدمه
ممکن است ما فکر کنیم که محتوای فیلم های آمریکایی رها از دخالت دولت است؛ اما در واقع برای چندین دهه است که پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) به فیلمسازان می گوید که در فیلم ها چه چیزهایی باید گفته شود و چه چیزهایی نباید گفته شود. این کثیف ترین (کار) هالیوود است.
سازندگان فیلم و برنامه تلویزیونی نیز اجازه دخالت پنتاگون در فیلم هایشان را می دهند چون همکاری با پنتاگون می تواند پول بسیار زیادی را برای آنها به همراه داشته باشد. در صورتی که ارتش با قرض دادن تجهیزات و کمک های خود برای ساخت این فیلم ها موافقت کند، میلیون ها دلار از هزینه ساخت اینگونه فیلم ها کاسته می شود.
تمامی تولید کنندگانی که خواستار دریافت اینگونه کمک ها از پنتاگون هستند باید 5 نسخه از کپی فیلم نامه را برای تایید به پنتاگون بدهند و هر تغییری را که پنتاگون خواستار آن است انجام دهند و دقیقا فیلمنامه را که مورد تایید پنتاگون است به فیلم تبدیل کنند.
همچنین قبل از آنکه فیلم به عموم مردم عرضه شود مقامات پنتاگون باید آن را ببینند!
این یک معامله پرسود شیطانی است که قراردادی خوب برای هر دو طرف به شمار می آید و تنها چیزی که هالیوود بیشتر از یک فیلم خوب دوست دارد، یک معامله خوب است.
"الیور استون" (Oliver Stone) که یک فیلمساز است معتقد است: آنها (پنتاگون) همه را فاحشه کرده اند چون از ما می خواهند دیدگاه های خود را به آنها بفروشیم.
استون از دریافت کمک های ارتش برای فیلم "جوخه" و "متولد چهارم جولایPlatoon and Born on the Fourth of july) که درباره دوران جنگ ویتنام است؛ محروم ماند.
این فیلمساز می گوید:" آنها (پنتاگون) خواستار ساخته شدن نوع خاصی از فیلم هستند. آنها نمی خواهند با فیلمی که روی منفی جنگ را نشان می دهد به تعامل بپردازند. آنها به فیلمهایی کمک می کنند که حقایق درباره نبرد را فاش نکند و آنها به فیملهایی که به دنبال گفتن حقایق درباره جنگ هستند کمک نمی کنند. بیشتر فیلم ها درباره ارتش پوسترهایی برای جذب نیروی تازه است."
این همکاری (میان پنتاگون و هالیوود) عملی است چون پنتاگون دارای آن چیزی است که هالیوود می خواهد که شامل دسترسی به سخت افزارهای نظامی پیچیده چندین میلیارد دلاری برای استفاده در فیلم ها است و هالیوود نیز دارای آن چیزی است که پنتاگون خواستار آن است و آن دسترسی به کره چشم میلیون ها بیننده و نیروهای نظامی بالقوه است و پنتاگون نیز کاملا درباره علت فراهم کردن این کمک ها به هالیوود صادق است. بر اساس کتاب " راهنمای تولیدکنندگان برای همکاری صنایع سرگرم کننده با ارتش آمریکا" که کتاب راهنمای ارتش به شمار می آید، این همکاری باید به جذب نیروهای نظامی تازه و ابقای پرسنل کنونی ارتش کمک کند.
طی 50 سال گذشته، صدها فیلم روند اخذ موافقت ارتش را طی کرده اند و به اتاق حذف کردن تصاویر فیلم ها وارد شده اند و اتاق حذف دیالوگ ها، شخصیت ها و حذف صحنه ها را سپری کرده اند.
تمامی این فیلم ها تحت تغییرات قرار گرفته اند چون کسی در ارتش نمی خواهد که اینگونه صحنه ها یا دیالوگ ها در فیلم وجود داشته باشد.
پنتاگون حتی از فیلم ها و برنامه های تلویزیونی برای هدف قرار دادن کودکان به عنوان نیروهای نظامی آینده استفاده کرده است. پنتاگون در محبوب ترین برنامه کودکان که عبارتند از "لاسی" (Lassie) و "میکی ماوس" (Mickey mouse club) درصدد تاثیر گذاری بر کودکان بوده است با فشاری پنتاگون بخش هایی از این دو برنامه تلویزیونی کودکان بازنویسی شده است تا نیروهای مسلح را برای کودکان جذاب تر جلوه دهد.
دادگاه عالی مدت ها است که بر اساس قانون مشخص کرده است که دولت این اجازه را ندارد تا مزایایی را به کسانی که در موافقت با آن صحبت می کنند، اعطا کند در حالی که از اعطای مزایای مشابه به کسانی که در مخالفت با دولت صحبت می کنند، امتناع می کند.
(به طور مثال) در یک نمونه در سال 1995 در مورد دانشگاه ویرجینیا، دادگاه به طور شفاف حکم صادر کرد: در محدوده اظهارات یا سخنرانی خصوصی، مقررات دولتی این امکان را ندارد که یک سخنران را بر دیگری برتری دهد.
و هنوز، پنتاگون که برای بیش از 50 سال است که اینگونه اقدامات را انجام می دهد در دادگاه ها به چالش کشیده نشده است. اگر چه کارشناسان برجسته متمم نخست قانون هم اکنون در حال مطرح کردن این موضوع هستند که این اقدام پنتاگون به طور رسوا کننده غیر قانونی است.
و کنگره که وظیفه نظارتی دارد، هرگز یک بار نیز به جایگاه استفاده پروپاگاندا توسط قدرتمندترین ارتش جهان در قدرتمندترین رسانه جهان، در منافع عمومی نگاه نکرده است.
در واقع کنگره خود نیز یکی از اهداف ارتش برای تاثیر گذاری بر افکار عمومی بوده است که این کار نیز از طریق گنجاندن پروپاگانداهای ارتش در فیلمها و برنامه های تلویزیونی انجام می شده است.
سرگرد "دیوید جئورجی" که مشاور فنی ارتش در ده ها فیلم و برنامه تلویزیونی بوده است، هم اکنون این موضوع را تایید کرده است که کنگره در لیست اهداف پنتاگون قرار داشته است.
وی در تشریح انگیزه پنتاگون برای قرار دادن تصاویر مثبت از ارتش در فیلم ها می گوید:" ما می خواستیم به کنگره نشان دهیم که چه چیزی می توانیم انجام دهیم. واضح است که یک فیلم همیشه 100 درصد واقعی نیست بنابراین زمانی که کنگره این فیلم ها را می بینند، آنها این فیلم را در شرایطی مساعد می بینند و این به ما در جذب بودجه از کنگره کمک می کند.
در صفحات آتی شما خواهید دید که هالیوود چگونه با اقدام بی رحمانه ارتش برای پوشاندن دستکاری در نظراتمان همدستی کرده است. این دستکاری ها در نظراتمان درباره سیاست های جهان، تاریخ آمریکا، ماهیت جنگ، و بالاتر از همه خود تصویر ارتش آمریکا است.
تذکری درباره منابع
خواننده می تواند لیستی از تمام کسانی که برای کتاب "عملیات هالیوود" از آنها مصاحبه شده را در انتهای کتاب ببینند. برخی از شخصیت ها به دلیل نگرانی برای شغلشان، خواستند که مجهول باقی بمانند.
فصول دیگر کتاب به تدریج ترجمه و منتشر خواهد شد.
منظور از تجسّد این است که شیطان از کالبد و جسد یک انسان برای حضور یا ظهور خویش و کارکردهایش استفاده کند، چنانچه در سریال جدید و طولانی supernatural به کرّات این مسئله دیده میشود. در برخی موارد از جسد فردی که مُرده است، استفاده میکند، امّا در واقع روح آن فرد، دیگر در آن بدن نیست و این شیطان است که در آن حلول کرده است! در برخی موارد یک انسان زنده را تسخیر میکند، طوریکه کالبد و تن او کاملاً در خدمت شیطان قرار میگیرد و هیچ اثری از حضور روح فرد یاد شده نیست.
براساس تحقیقات جدیدی که توسط دانشگاه کالیفرنیای جنوبی انجام شده، در صنعت سینمای هالیوود، زنان در پستهای مهم پشت دوربین نسبت به مردان نقش بسیار کمرنگتری دارند، در حالی که استفاده ابزاری از آنها در نقشهای غیراخلاقی به شدت رواج یافته است.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از سایت سینمایی اواردز دیلی، در این تحقیق که توسط دانشگاه کالیفرنیای جنوبی منتشر شده، مردان بخش عظیمی از عرصههای مهم سینمایی همچون نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی را تحت کنترل خود دارند و با چنین اوضاعی اعتراض بازیگران زن برای عدم حضورشان در نقشهای مهم، امر چندان دور از انتظاری نیست.
دانشگاه کالیفرنیای جنوبی برای این تحقیق، 100 فیلم سینمایی ساخته شده در سال 2008 میلادی را مورد بررسی قرار داد و در نهایت به این نتیجه رسید که تنها 8 درصد از کارگردانان این 100 فیلم زن بوده و 92 درصد باقی مانده همگی مرد بودهاند.
همچنین آمار زنان در عرصههای نویسندگی و تهیهکنندگی به ترتیب تنها 13.6 درصد و 19.1 درصد بوده است، این آمار نشان میدهد که نسبت حضور زنان به مردان به ازای هر یک زن 4.90 مرد است که نسبت غیرقابل قبولی است.
بنا براین گزارش، همچنین در این تحقیق آمده است که در هالیوود همچنان از زنان بالاخص رنج سنی 13 تا 20 سال به عنوان یک ابزار جنسی استفاده میشود و برخلاف دیگر عرصهها از آنان در نقشهای غیراخلاقی استفاده میشود.
استفاده ابزاری در زنان در نقشهای غیراخلاقی در حالی به وفور شایع است که بازیگران زن همیشه نسبت به عدم پیشنهاد نقشهای مهم سینمایی به خود گلایهمندند!
خبرگزاری فارس: روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز در گزارش اخیر خود درباره تحریف چهره واقعی اسلام و مسلمانان در فیلمهای هالیوودی اعتراف کرد: نگاه هالیوود به مسلمانان همواره نگاهی متعصبانه و دور از واقعیت بوده است.
به گزارش خبرگزاری فارس، روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز در گزارشی تحت عنوان «هالیوود بیتوجه به تعاملات بین شرق و غرب» که اخیرا منتشر شده است، به این قضیه اشاره کرد که همواره هالیوود بدون توجه به حقایق، همواره از دیدگاه آمریکاییها به مسائل دنیا مینگرد و در این میان همواره به دین اسلام و پیروانش نگاهی متعصبانه و دور از واقعیت داشته است.
در ابتدای این گزارش، به مراسم اسکار ماه گذشته اشاره شده که در بخش فیلمهای خارجی زبان، چهار فیلم از پنج فیلم نامزد شده در این بخش، به نوعی به رابطه غرب با دین اسلام پرداخته بودند که از این میان فیلم دانمارکی «در جهانی بهتر» (بهشت) که مستقیما به چنین موضوعی میپردازد برنده جایزه این بخش شد.
«سوزان بایر»، کارگردان و یکی از نویسندگان فیلم «در جهانی بهتر» که اول آوریل در نیویورک به نمایش درآمد، درباره چنین اتفاقی در این دوره از رقابتهای اسکار گفت: من که فکر نمیکنم این قضیه اتفاقی باشد و گرایش آکادمی اسکار به این سمت سو ناخودآگاه نبوده است.
شخصیت اصلی فیلم «در جهانی بهتر»، یک پزشک دانمارکی است که به منظور انجام یک ماموریت انسان دوستانه دائما در حال رفت و آمد میان کمپهای پناهندگان در کشوری چون سودان و شهری کوچک در دانمارک است. این پزشک در هردو منطقه با یک سوال اساسی و اخلاقی روبرو میشود: که آیا گاهی اوقات استفاده از خشونت لازم و توجیه شدنی است.
در اینجا این سوال مطرح است که چرا ایالات متحده آمریکا خود را با موضوع بحثبرانگیز سینمای جهان درگیر نمیکند؟ چرا فیلمهایی با مضامینی که دیگر فیلمسازان را نیز برانگیزد نمیسازد؟ و چرا زمانی که درباره اعراب و مسلمانان فیلم میسازد آنها را تا به این اندازه بسیار سطحی و در حاشیه به تصویر میکشد؟
«متیو برننستین»، مولف کتاب «دیدگاههای شرق: شرق گرایی در فیلم» و استاد دپارتمان مطالعات رسانهای و سینمایی در دانشگاه ایموری آتلانتا گفت: این البته بدین معنا نیست که هالیوود تاکنون فیلمی با موضوع جهان اسلام نساخته است، چون فیلمهایی چون «گنجه درد»، برنده جایزه اسکار بهترین فیلم سال گذشته، «سریانا» برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد (جورج کلونی)، و همچنین «سه پادشاه» از جمله فیلمهایی هستند که موضوع آنها در خاورمیانه معاصر اتفاق میافتد ولی نکته مهم این است که در اکثر این فیلمها شخصیت اصلی آمریکاییها هستند تا اینکه مردم خود خاورمیانه.
وی افزود: من بعید میدانم که هالیوود متوجه پتانسیل زیادی که در گیشه سینماهای جهان برای ارائه تصویری واقعی و به دور از تعصب از مسلمانان و دین اسلام وجود دارد، نباشد، ولی مسئله این است که به هرحال ارائه تصویری متعصبانه و غیر واقعی از هرکس در حالی که آنکس تهدیدی برای منافع آمریکا محسوب شود، راحتتر و به نفعتر است.
روزنامه نیویورک تایمز در ادامه مینویسد: البته این الگو استثناءهایی هم دارد که از جمله آنها میتوان به فیلم «آمریکا» (Amreeka) محصول سال 2009 اشاره کرد، این فیلم تصویرگر خانوادهای فلسطینی است که از سواحل غزه به شیکاگو مهاجرت میکنند و در آنجا با رفتارهای متعصبانه مردم این ایالت روبرو میشود، البته فیلم «بیننده» محصول سال 2009 نیز از این جمله است.
«مککارتی»، کارشناس آمریکایی علاقمند به مسائل خاورمیانه که اخیرا برای همکاری با چند فیلمساز لبنانی به بیروت سفر کرده است، گفت: مردم لبنان روحیه فوقالعاده گرم و صمیمی داشتند به طوریکه به یاد اقوام ایرلندی خود میافتادم، من در آنجا چیزهایی دیدم که پیش از این در فیلمهای آمریکایی ندیده بودم.
وی افزود: من هماکنون در حال ساخت فیلمی شخصیت محور با بودجهای اندک هستم که سعی دارم تا آزادانه فارغ از آنکه نگران تعصبها و گرایشهای فردی و گروهی و استراتژیهای بازاریابی حقیقت را به تصویر بکشم، آنچه که در سیستم استودیویی هالیوود کاملا متفاوت است.