«سامانۀ نمایشگاه مجازی کتاب» در سال 1399 از سوی «خانه کتاب و ادبیات ایران» راهاندازی شد. در این سال...
حجت الاسلام میرعماد نجات از هلاکت و نابودی را از برکات مهم دعا برای فرج برشمرد و گفت: اگر دعاگوی فرج...
حضرت زهرا (س) که مصداق آیه تطهیر است، میخواست با گرفتن اقرار از خلیفه، مسئله مهم خلافت پیامبر (ص) ک...
عنصر عاطفه و احساس در کنار عقلانیت در وجود مبارک حضرت زهرا (س) بهقدری قوی بوده که ایشان دوری از پیا...
حضرت زهرا علیها السلام هم به لحاظ نسب و خانواده و هم به جهت رفتار و منش شخصی و اوصاف فردی در اوج قله...
زن به مجردى كه ازدواج كند، تغيير اسم مىدهد، يعنى نام و نام خانوادگىاش را از دست مىدهد و رسماً در اسناد، كارنامههاى تحصيلى، شناسنامه، گذرنامه و در همه جا نام خانوادگى شوهر، جانشين نام خانوادگىاش مىشود. اين بدان معناست كه زن، خود هيچ است، وجود ذاتى ندارد، تا وقتى كه در خانه پدر است، با نام او زندگى مىكند و زمانى كه به خانه همسرش مىآيد، باز هم از داشتن نام و ارزش و اعتبار محروم است.
در دفاتر رسمى مربوط به زنان متأهل اروپايى از دو نام سؤال مىشود: اول مىپرسند نام فعلىاش كه پس از ازدواج گرفته است و نام خانوادگى همسرش چيست؟
سؤال دوم اينكه وقتى كه دخترى جوان و مجرد بود، نام خانوادگىاش چه بوده است؟
در حقيقت، زن متعلق به صاحبخانه است. در خانه پدر كه بود، نام خانوادگى پدر،و به خانه شوهر كه آمد، نام خانوادگى شوهر را به خود گرفت.(1)
در فرانسه، زن پس از جدا شدن از شوهرش، كوچكترين حقى نسبت به فرزندش ندارد.(2)
اينگونه قوانين ظالمانه، هماكنون در فرانسه كه مهد تمدن اروپايى است، اجرا مىشود. تمدنى كه به غلط، نام آن تمدن گذارده شده و در حقيقت توحش، ددمنشى و ديوسيرتى است. كدام وجدان بيدار مىپسندد كه عواطف مادرى يك مادر را بشكنند و او را از سادهترين و طبيعىترين حقوق كه همان رابطه يك مادر با فرزند است، بازدارند؟ حقى كه حيوانات هم از آن برخوردارند.
تورات فعلى، زن را تلختر از مرگ معرفى مىنمايد و معتقد است كه زن نمىتواند به كمال برسد. (3)
اين همان يهودى است كه به غلط خود را نسل برتر و از نژاد پاكتر مى داند و معتقد است كه يهود در ميان ملل متمدن، پاكترين نژاد است.
به قول «ناهوم گلدمن» كه از بنيانگذاران نظام كنونى اسراييل است: «مردم يهود يك پديده تاريخى و استثنايى هستند.»(4)
با اين وصف، او براى زن نقص ذاتى قايل است و معتقد است كه هيچگاه زن عامل نيكبختى نبوده است، بلكه همانند مرگ براى آدمى، شرنگ تلخ و ناگوار است.
مجله «اسلاميك ريويو» چاپ لندن مىنويسد: «وضع اسلام در مورد زن از اين لحاظ جالب است كه اسلام در هزار و چهارصد سال پيش براى زنان حقوقى تثبيت كرد كه زنان انگلستان فقط در نيمهى اول قرن بيستم، به وسيله طرحى كه در پارلمان به تصويب رسيد، از آن برخوردار شدند.» (5)
«صدرالدين بلاغى» در كتاب «برهان قرآن» مىنويسد: «طبيعت اروپايى به خاطر خودخواهى و غرور، هيچگاه به مرد اجازه نمىداد كه از روى ميل و رغبت و به پيروى از فضيلت و مروت، از زن در وضعى آبرومند نگهدارى و سرپرستى كند. انقلاب صنعتى، زنان و كودكان را به كار در كارخانهها واداشت و در نتيجه، روابط خانوادگى از هم گسيخت و زن ناچار شد براى تأمين معاش خود، در كارخانهها وارد عرصه مبارزه و رقابت شود و آبرو و نيازهاى روحى و مادى خويش را بر سر اين كار بگذارد، زيرا مرد از او نگهدارى نمىكرد و كارخانهها نيز ضعف و بيچارگى و احتياج او را مورد سوءاستفاده قرار دادند و با آنكه ساعات كارش بيشتر از مرد بود، دستمزدى بسيار كمتر از دستمزد مرد برايش تعيين كردند.» (6)
در هندوستان، زن «هندو» تا زمانى كه در خانه پدرش زندگى مى كند، تابع پدر است و اگر به خانه شوهر برود، تابع او خواهد بود، اگر پسر نداشت، تابع خويشاوندان پدرى و در صورت نبودن آنها تابع پادشاه يا حاكم عصر خودش است. (7)
بنابراين، يك زن «هندو» هيچگاه استقلال و آزادى ندارد و هميشه محكوم به تبعيت از ديگران است.
مشركين عرب، شير و بچهاى را كه در شكم بعضى از چهارپايان بود، به مردان اختصاص مىدادند و بر زنان حرام مىدانستند و زنان نمىتوانستند از آن استفاده كنند. (8)
1 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 60.
2 ـ همان، ص 61
3 ـ اسلام و اجتماع، ص 67
4 ـ بلاى صهيونيسم، ص 63
5 ـ مجله مكتب اسلام، سال هشتم، ش 9، ص 62.
6 ـ برهان قرآن، ص 115
7 ـ اسلام چنان كه بود، ص 123.
8 - جاهليت قرن بيستم، ص 73.
زن در كشورهايى نظير ايران، مصر، چين و هند كه داراى نظام پيشرفته و حكومت سلطنتى بودند و نيز در جوامعى مانند كلده و روم كه داراى تمدن بوده، در سايه قانون مىزيستند، داراى آزادى كامل نبود. هرچند از مالكيت محروم نبود، ولى زير نظر رئيس خانواده كه پدر يا برادر و يا شوهر بود، زندگى مىكرد و بزرگ خانواده بر وى حكومت مطلق مىكرد و مىتوانست زن تيرهبخت را به عقد هر فردى كه مىخواهد درآورد و يا به اجاره و عاريه واگذار كند. (1)
در بعضى از كشورها ازدواج حد و مرزى نداشت و مردان مىتوانستند با محارم خويش ازدواج كنند، چنان كه بهمن (پادشاه ايرانى) دختر خود «هماى» را به زنى گرفت و وى را وليعهد خويش قرار داد.
«شيرويه»، پسر خسرو پرويز، نسبت به «شيرين»، زن پدرش، اظهار عشق مىكند و به خاطر عشق، پدرش را مىكشد و درخواست ازدواج از شيرين مىكند، ولى شيرين چارهاى جز خودكشى نمىبيند و بر مزار شوهرش خود را مىكشد. (2)
در تمام اين جوامع، فرزند تابع پدر بود و پايهى نسبت فقط از پدران درست مىشد، مگر در بعضى از نقاط چين و هند كه چندين مرد داراى يك زن مىشدند.در اينگونه موارد، فرزند تابع مادر بود و پايه نسبت را مادران تشكيل مىدادند. (3)
به طور كلى، زن در ادوار گذشته، موجودى ضعيف و محكوم شمرده مىشد و با گذشت زمان، خصوصيات انسانى خويش را گم كرده، نمىتوانست هيچگونه شخصيت اجتماعى براى خود تصور نمايد.
1 ـ اسلام و اجتماع، ص 66.
2 ـ شاهنامه فردوسى، ج 3، ص 1543 و ج 5، ص 2536- 2533.
3 ـ اسلام و اجتماع، ص 67.
زن در قرون وسطا نه تنها نقش اجتماعى نداشت، بلكه خوار و ذليل و بردهوار مىزيست و حتى او را عامل فساد و منفور خدا مىپنداشتند و اعتقادشان بر اين بود كه باعث بيرون راندن آدم از بهشت، زن بود.
در قرون وسطا از كشيشى پرسيدند: آيا مرد نامحرم مىتواند به خانهاى كه در آن زن هست، وارد شود؟
پاسخ گفت: هرگز؟ هرگز؟ و اگر در آن خانه مردى از محارم زن هم وجود داشته باشد و اين مرد نامحرم بر او وارد شود و زن را هم نبيند، باز گناه كرده است.(يعنى اگر مرد نامحرمى به طبقه دوم منزلى وارد شود كه در طبقه اولش زنى باشد، گناه نموده است. مثل اينكه وجود زن، عامل پخش گناه در فضا است). (1)
بسيارى از عيسويان، زن را برزخ ميان انسان و حيوان مىدانستند و در اينكه داراى روح باشد، ترديد داشتند.
در سال 586 ميلادى، مجلس بزرگى براى حل اين مسئله كه آيا زن داراى روح است يا نه در اروپا بر پا شد. پس از بحث فراوان، سرانجام قبول كردند كه زن داخل در نوع آدم است.(2)
«سن توماس داكن» مىگويد: «خداوند اگر ببيند مردى به زنى دل ببندد و عاشق او شود- حتى اگر آن زن، همسرش باشد- خشمگين مىشود، زيرا جز عشق خداوند نبايد در قلبش جاى بگيرد.
مسيح عليهالسلام بدون همسر زيست و كسانى كه مىخواهند مسيحايى بشوند، نبايد زن بگيرند. به همين سبب، برادران مسيحى و پدران روحانى و خواهران مسيحى در سراسر عمر ازدواج نمىكنند، زيرا ازدواج، خدا را به خشم مىآورد و فقط بايد با خداى ما، عيسى مسيح، پيوند داشت، زيرا دو عشق در يك قلب جاى نمىگيرد. فقط آنهايى مىتوانند حامل روحالقدس باشند كه مجرد زيست كنند.»
زن در انديشه قرون وسطايى، منفور، عاجز و محروم از مالكيت است. وقتى انسان با املاك و اموال شخصى خود به خانه شوهر رفت، حق مالكيت از او سلب مىشود. مالكيت، خود به خود به شوهر انتقال مىيابد، زيرا زن، صاحب شخصيتى نيست. حتى امروز آثارى از آن در زن اروپايى به چشم مىخورد.(3)
زن در اروپا و ساير ممالك جهان به قدرى بىارزش بود كه در هيچ اجتماعى او را به حساب نمىآوردند. علما و فلاسفه به مجادله مىپرداختند كه آيا زن اساساً روح دارد يا به كلى فاقد روح است؟ در صورتى كه روح داشته باشد، آيا روحش روح انسانى است يا حيوانى؟ و بر فرض داشتن روح انسانى، آيا وضع اجتماعى و انسانى او نسبت به مرد، وضع بردگى است يا كمى بالاتر از آن؟
زن گاهى وسيله شهوترانى و گاهى مانند چهارپايان در كار خوردن و آشاميدن و باردارى و زايمان و... بود. (4)
«ليكى» در كتاب «تاريخ اخلاق در اروپا» مىگويد: «در آن روزگار (قرون وسطا) مردها از سايه زنان مىگريختند و نزديكى و همنشينى با ايشان را گناه مىپنداشتند و عقيده داشتند كه برخورد با ايشان در كوچه و خيابان و سخن گفتن با ايشان- اگر چه مادران، همسران و يا خواهران باشند- اعمال و رياضتهاى روحى شخصى را تباه مىسازد.» (5)
استاد ابوالاعلى مودودى در كتاب «الحجاب» مىگويد: «از جمله نظريات اولى و اساسى در اين باره، اين بود كه زن، سرچشمه معاصى و اصل گناه و فجور است و براى مرد، درى از درهاى جهنم است، از آن جهت كه منشا تحريك و وادار كردن او به ارتكاب گناهان است و چشمههاى مصايب انسان از وجود او برجوشيده است و از اين جهت، پشيمانى و شرمندگى براى او كافى است كه زن است و او را همى سزد كه از حسن و جمال خود شرم كند، زيرا اين حسن و جمال، يكى از سلاحهاى شيطان است كه هيچ سلاحى به آن نمىرسد و سزاى اوست كه كفاره بپردازد و هيچگاه پرداختن كفاره را ترك نكند، زيرا هم اوست كه انواع بلايا و بدبختىها را براى زمين و ساكنان آن به ارمغان آورده است.»(6)
«ترتوليان»، يكى از پيشوايان مسيحى، در مقام بيان نظر مسيحيت درباره زن مىگويد: «بىگمان زن مدخل شيطان به درون نفس انسان است و مرد را به سوى شجره ممنوعه مىراند و شكننده قانون خدا و زشت كننده صورت خدا (مرد) است.»
«كراى سوستام»، يكى از بزرگان مسيحيت، درباره زن مىگويد: «او شرى است كه از آن گريزى نيست. او وسوسهاى جبلى و آفتى دلپذير و خطرى براى خانه و خانواده و معشوقهاى عاشقكش و مارى خوش خط و خال است.» (7)
1 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
2 ـ اسلام چنان كه بود، ص 121.
3 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
4 ـ برهان قرآن، ص 114.
5 ـ جاهليت در قرن بيستم، ص 237.
6 ـ جاهليت در قرن بيستم، ص 237.
7 ـ جاهليت در قرن بيستم، ص 238.
در عصر ساسانيان، بنابر قوانين متداول از قديم، زن شخصيت حقوقى نداشت و به عنوان «شخص» محسوب نمىگرديد، بلكه «شىء» تلقى مىشد و صاحب حق به شمار نمىرفت. (1)
دختران و زنان بيوه و مطلقه، به هيچ عنوان، قدرت انجام معامله نداشتند. پدر خانواده كه صاحب اختيار همه خانواده بود، در عوايد اموال خاص زوجه و غلامان خود تصرف مىكرد. (2)
در پندنامه منسوب به بزرگمهر آمده است كه: «هرگز نبايد راز دل خويش را به زنان گفت و با احمقان صحبت كرد.»(3)
1 ـ زن به ظن تاريخ، به نقل از «زن در حقوق ساسانى»، بارتلمه، ص 187
2 ـ زن به ظن تاريخ، به نقل از «ايران در زمان ساسانيان»، كريستن سن، ص 188.
3 ـ زن به ظن تاريخ، به نقل از «ايران در زمان ساسانيان»، كريستن سن، ص 192
به طور كلى در جامعههاى قبيلهاى ملل باستان كه روش اجتماعىشان قانونى و دينى نبود و فقط آداب و رسوم قومى بر آنها حكومت مىكرد، زن ارزشى نداشت و مانند يك حيوان اهلى با او رفتار مىشد.
حيوانات اهلى را براى اين تربيت و نگهدارى مىكردند تا از گوشت، پوست و پشم آنها استفاده نمايند. از اين رو نسبت به مسكن و خوراكشان توجه كافى مبذول مىداشتند و براى ادامه و بقاى حياتشان متحمل زحماتى مىشدند. اين تحمل زحمات از راه دلسوزى نبود، بلكه فقط براى تامين منافع خويش، تن به اين كار مىدادند و از آنها دفاع مىكردند تا كسى نسبت به آنها تعدى نكند و اگر كسى دست تجاوز به سوى آنها دراز مىكرد، با عكسالعمل و انتقام صاحبانشان روبرو مىشد. اينها همه به خاطر اين بود كه مالكيت خويش را بر آنها حفظ كنند، نه آنكه حقوقى برايشان قايل باشند.
چنين رفتارى را نيز نسبت به زن معمول مىداشتند. زن را در جامعه نگهدارى نموده، از وى دفاع مىكردند تا بتوانند از او استفاده ببرند و اگر كسى به زنى تجاوز مىكرد، به دفاع برمىخاستند، نه به خاطر اين كه وى عضوى از اعضاى جامعه به شمار مىرفت و داراى حقوق و احترام بود، بلكه براى اين كه زن زنده بماند تا بازيچه شهوت مردان شود و براى خانواده، غذا تهيه كند به شكار بپردازد و باركشى كند، خدمتكار خانه باشد و در مواقع قحطى و مهمانى از گوشتش تغذيه نمايند.
زن نه تنها در خانه همسر چنين وضعى داشت، بلكه در خانه پدر نيز دچار همين وضع بود، در گزينش شوهر از خود هيچ ارادهاى نداشت و اين پدر بود كه تصميم مىگرفت كه با چه كسى ازدواج كند. در واقع، نوعى معامله ميان پدر دختر و همسر آينده صورت مىگرفت. زن، چه در خانه پدر و چه در خانه شوهر، تابع صاحبخانه بود و صاحبخانه مىتوانست او را بفروشد و يا به كسى ببخشد و يا به عنوان خوشگذرانى، توليد بچه و خدمتگزارى به كسى عاريه يا قرض و يا اجاره بدهد و اگر مرتكب گناهى شود، حق داشته باشد او را مجازات كند- اگر چه كشتن باشد- بدون آنكه مسئوليتى داشته باشد. (1)
1 ـ اسلام و اجتماع، ص 64.