امروز یادداشتی را از یك مدیرعامل مستعفی میخواندم. او از ده اشتباه مهمّ دوران مدیریتش بر یك شركت تولید كننده نرمافزار نوشته بود و در یكی از بندهای یادداشتش از پیش فرض گذاشتن اعتماد، در تعامل با افراد و كاركنانش به عنوان یكی از اشتباهات عبرتآموز دوران مدیریتش یاد كرده بود. برایم جالب بود.
من هم طيّ همه سالهای مدیریتیام اعتماد را به عنوان پیشفرض گذاشته بودم. مجال تجربه كردن میدادم و هم اكنون هم میدهم؛ حتّی به كاركنان تازه وارد، همه اعتماد را هدیه میكردم. به آنها میگفتم: من از 100 آغاز میكنم و نه از صفر، امّا چنان كه در عمل خطا و خیانت ببینم، بلافاصله به پله صفر و نقطه شروع بر میگردم. دیگر این تویی كه با نقض عهد، ناگزیری از ابتدا شروع كنی و بالا بیایی.
با این همه و به رغم آنكه پیرو آموزههای دینی در تعامل با افرادی بایست اعتماد را به عنوان پیش فرض پذیرفته و بدان عمل كنم، تجربه بسیار تلخی از نامردیها و نامردمیها دارم؛ البتّه این همه به خودمان، به انسانها بر میگردد كه از ادب دین دور افتادهاند. خیانت و خطا را راهی میانبر میشناسند یا به قول عوام در یك زمان از دو آخور میخورند و نمیدانند خسارت اصلی این عمل به خود آنها بر میگردد.
مغازهدار اهل معرفتی را در بازاری از بازارهای كربلا میشناسم كه در سفرهای زیارتی همواره سری به او زدهام و مهری و نگینی برای هدیه كردن به دوستان از او خریداری كردهام. بارها شاهد بودهام كه بیآنكه وجه دریافتی از مشتریانش را شمارش كند، آنها را در صندوقش میریزد و اگر مشتری از او بخواهد كه وجه را بشمارد تا مطمئن از میزان آن شود، میگوید: ناراحت نباش! حق مرا میدهی. اینجا ندهی، آنجا میدهی. منظورش این بود كه اگر در دنیا حقّ مرا نپردازی، ناگزیر در قیامت خواهی پرداخت.
متأسّفانه در میان مردم، ماندن بر صراط انصاف و داد و طيّ طریق بر جادّه مستقیم و راستی كمرنگ شده و هر روز نیز از این هم كه هست، كمرنگتر میشود. كاشتن صدها دوربین بر در و دیوار یك كارگاه و مغازه و كوچه هم دیگر افاقه نمیكند، به قول شاعر:
گویا باور نمیدارند روز داوری
كاین همه قلب و دغل در كار داور میكنند
یاد قدیمیها به خیر! میگفتند و باور داشتند كه بار كج به منزل نمیرسد. آنها در تمثیلها و ضربالمثلهای رایج میان خودشان گنجینه بزرگی از سنّتهای ثابت و بیتغییر خداوندی را پنهان داشتند. قواعدی كه خارج از ظرف زمان و مكان در میان همه اعصار و قرون و در میان همه اقوام و ملل جاری، ثابت و قابل تجربه بودند. حسب همین ظرفیت بزرگ، سنّتها همین امروز هم در میان ما جاریاند و خود را مینمایانند؛ حتّی اگر باورشان نكنیم؛ حتّی اگر از آن سخن نگوییم یا آنكه جمله ضربالمثلها و حكایتها را به دست فراموشی سپرده باشیم.
تو نیكی میكن و در دجله انداز. سنّتها بیدخالت ما، عمل میكنند، نیكی، نیكی ثمر میدهد و بدی، بدی. مثل همان وقتی كه گندم از گندم بروید، جو ز جو. حتّی اگر همه خلق روزگار فریاد برآورند، اعتراض كنند یا گندمها را تراش داده، در هیئت جو به نمایش بگذارند. فرقی نمیكند. از كوزه همان برون تراود كه دروست. نكته زیبا و جالب آنجاست كه خائن و صادق، در خلوت خود معترف به این قاعدهاند. خطكشيِ در محلّی، در درونشان، بر درستی و راستی آن صحّه میگذارد. این حرص و تماميّت خواهی و صد بلای نفس دیگر است كه بر جان ما افتاده و مانع از سرفرود آوردن در برابر احكام ثابت و در عین حال حقیقی میشود.
جمیع حیوانات و نباتات و جامدات، در تبعيّت تمام از این قواعد، تحت نظام خاص در سیر و سفر به سوی مقصدی تعریف شده، پیش میروند؛ مگر آنكه مختاری متجاوز بخواهد در این تركیب دستكاری كند و چیزی را فراتر از آنچه نصیبش كردهاند، در تملّك و تصاحب و تصرّف درآورد، از همین جا بحران نطفه میبندد. واقعه دهشتناكی كه در مقیاس جهانی، امروز بشر به تجربهاش نشسته است. در هم ریختگی و آشفتگی تمامی كه ساحتهای مختلف حیات مُلكی و ملكوتی بشر را مبتلای بحران ساخته، چنانكه دیگر تصوّر دستیابی به بهبودی در هیچ یك از ساحات و وجوه حیات بشر نمیرود. این بهمن هولناك و خانمان برانداز از لغزش ساده سنگی بر سنگی و ریزش پارهای برف بر پارهای دیگر سر برآورد. از همان تجربه سادهای كه بیاعتنا از كنار آن گذشتیم، از باور آوردن به ضربالمثل ساده پدران ما:
بار كج به منزل نمیرسد.
پشت سر كه نگاه میكنم، خسارتهای بزرگ وارد شده را محصول فقدان باور درباره مطلب یاد شده میبینم. بهرغم تصوّر عوام و عموم، خسارتها پس از افشای كج رفتاری، دغلكاری و ناراستی بارز نمیشود، از اوّلین لحظه ورود این روحیه در مناسبات و معاملات و بالأخره تعامل مردم، نتایج سوء خود را جاری میسازد. جان معاملات مردم را تباه و سیاه میكند. این نيّات هستند كه سرنوشت اعمال را رقم میزنند. میان ما، سوء تفاهمی بزرگ اتّفاق افتاده، در اثر تعلیمات ناقص، گمان میبریم جمله اوامر و نواهی صادر شده حضرت حق و بزرگان دین، ناظر بر حضور ناگزیر انسان در صحنه قیامت و تجربه جنّت و نار است. گمان میشود این همه تضمین كننده ورود به بهشتند یا باعث ابتلاء به آتش قهر خداوند در جهنّم، ناقص دریافتهایم.
جهنّم و بهشت در آن دوردستها انتظار ما را نمیكشند. جهنّم و بهشت را هم اكنون میسازیم و به عبارت دیگر، هم اكنون در بهشت یا جهنّم زیست میكنیم. حجاب این عالم و ستاريّت خداوند مانع از تجربه سوزش آتش و صفای بهشت خلد برین به صورت ملموس در این جهان شده است. اوامر و نواهی ناظر بر تذكار جدّی درباره حتمی بودن و جاری بودن عواقب اعمال دنیاست، در لحظه و زمان حاضر است. گستره تأثیر اعمال و نيّات را تنها خدا میداند و بس. در جایی خوانده بودم بال زدن یك پروانه در این سوی عالم ممكن است در سیر تدریجی و اكمالی، به خاطر تسلسل و زنجیره تأثیرگذاری اعمال و اقوال بر هم، باعث بروز یك سونامی وحشتناك در آن سوی اقیانوسها شود. اعمال و اقوال، نقطهای و محدود تأثیر نمیگذارند. مثل رها شدن تیری از شصت و كمان تیرانداز میمانند. آنگاه كه رها شد، دیگر میزان و میدان عملش در اختیار تیرانداز نیست. مانند بازی دومینو، هر مهره، مهرهای را میاندازد و سلسلهای از حوادث و ریزشها را سبب میشود.
دومینوی بزرگ زندگی فردی و جمعی ما با افتادن اوّلین مهره شكل میگیرد. خدا میداند تا كجا پیش میرود. این از درك و دریافت ضعیف ماست كه افتادن هر مهره را مستقل از تأثیرش بر سایر مهرهها میشناسیم. هر عمل و هر قول، مهرهای است در زنجیره بزرگ یك دومینوی بزرگ كه همه مرزها را در مینوردد.
در عواملی تودرتو سیر و سفر میكنیم، در خودمان هم این عوامل سریان دارند و حاضرند. مهرههای پیدرپی دومینوی زندگی ما و دیگران هم راهی دور و دراز در میان جمله عوامل را طی میكنند.
بَلم كالبد جسمانی ما با گذر از دریاچه زندگی این جهان، تنها قادر به گذر دادن و رساندن ما تا دشت فراخ و دور و دراز زندگی و حضور در عالم برزخی هستند، اسبی تیزتك، از این عالم هم ما را گذر داده و به اقیانوس بیكرانه و جاودانه قیامت كبرا میرساند.
سلسله دومینوی اعمال و اقوال، چون سایه و در سایه از این سه عالم عبور میكند و باید عبور كند. در جهان مادّی نمیماند، در همه عوامل سیر و سفر میكند. در واقع میخواهم بگویم كه هر عمل سه میدان تأثیرگذاری و حضور دارد، دنیا، برزخ و قیامت. در هر مرتبه و حركت هم میدان تأثیرگذاری وسیعتری مییابد؛ مثل همان تیری كه از كمان رها میشود. جامعترین نتیجهاش در آخر كار و با افتادن آخرین مهره قابل محاسبه است. سر جمع و برآیند همه افت و خیزها، سر جمع و محصول غایی فراهم آمده ماست.
بهشت یا جهنّمی كه فراهم آوردهایم و از هر مرحله عبور دادهایم، در انتهای مسیر جلوه عینی و آشكار پیدا میكند. در حقیقت ظهور و تجسّم این همه را در هیئت جنّت و نار، سایه طوبی و سموم حمیم و ... ملاحظه میكنیم. ماجرای ما وجهی دیگر هم دارد كه از بیانش خودم هم میترسم؛ زیرا این بیان و اقرار، كار و بار خودم را سختتر خواهد ساخت. وجه دیگر آن است كه دومینوی اعمال و اقوال ما تنها در یك خطّ راست چیده نشده است. تنها مهرهها در طول هم قرار نگرفتهاند. تنها یك ردیف مهره نیستند كه چیده شدهاند؛ بلكه مهرهها در همه جهات، شمال و جنوب و شرق و غرب چیده شدهاند.
به عبارت دیگر اعمال و اقوال، دایره بزرگی از تأثیرات را در طول و عرض مناسبات و معاملات ما را تشكیل دادهاند. چیزی مثل این شكل:
ما در مركز این میدان ایستادهایم. ما فقط یك حركت میكنیم. تنها یك مهره را به زمین میاندازیم و تنها یك تیر پرتاب میكنیم؛ امّا این یك پرتاب بلافاصله در جهات مختلف مهرههایی را به زمین میزند. هر مهره سیر و سفر خود را تجربه میكند. این همان سونامی حاصل از پر زدن پروانه است كه در آن سوی اقیانوسها خود را نشان میدهد. شاید كمی سخن سخت شده باشد.
ما در تعامل با خودمان و همه آنچه درباره خودمان (مستقل از سایرین) عمل میكنیم و مهرهای را بر زمین میزنیم؛ در حالی كه در ارتباط با مردم هم هستیم. مالی را از روی جفا و ظلم غصب میكنیم و میبلعیم. این عمل درباره خودمان و مستقل از سایرین، سلسلهای از مهرهها و تأثیرات را باعث میشود كه از همه صورتها و ساحتها میگذرد، در همان حال، موجی را پیرامون ما منعكس میكند، نوری ساطع میسازد، نتیجهای به بار میآورد كه اطرافیان ما هم از آن تأثیر مثبت و ممدوح یا تأثیر منفی و مذموم دریافت میكنند، در واقع، درباره آنان نیز باعث به هم خوردن تعادل مهرهها و ریزش آنها میشویم. ریزشی كه متوقّف نمیشود.
تمامی اجزای هستی با هم زنجیروار در ارتباطند. تمامی هستی جان دارند. تأثیر میپذیرند و تأثیر میگذارند. هر جانور و هر گیاه حامل و حاوی سهمی از شعور و آگاهی و درك است. مگر نمیخوانیم كه:
«یسبّح لله ما فیالسّموات و الارض».
جمله موجودات منتشر در هستی، اعم از جمادات و نباتات و حیوانات تسبیحگوی خداوندند.
دانشمندی ژاپنی آزمایشی شگفت انجام داده بود. او تأثیر اصوات و سخنان ممدوح و مذموم را بر مولكولهای آب بررسی كرده بود. تأثیر موسیقی سنّتی و كلاسیك، تأثیر سخنان محبّتآمیز و قهرآمیز، تأثیر اذكار و ادعیه و ... فیلم آن موجود است. او ثابت كرده بود كه آب از چنان هوشمندیای برخوردار است كه از هر لفظ و صوت و آهنگ معنوی و روحانی یا مفسدهجویانه و سخیف تأثیر میپذیرد و عكسالعمل مناسب با همان اصوات نشان میدهد. روایت بلندی هم از امام حسین(ع) داریم كه تسبیح پرندگان و حیوانات را در اصواتشان كه برای ما غیر قابل فهم است، بیان كردهاند؛ برای مثال فرموده بودند:
«قرقی با صدایش میگوید: آمنتُ بالله الیوم الاخر، بلبل با صدایش میگوید: لاالهالّاالله حقّاً حقّا
كبك با صدایش میگوید: قرب الحق قرب و ... در پایان اضافه فرمودند:
خدا چیزی را خلق نفرموده است؛ مگر اینكه برای او تسبیحی هست كه با آن حمد خدای خویش میگوید.»1
از این توضیح اضافی میگذرم، میخواستم بگویم، گستره اعمال و اقوال حتّی در قدر و اندازه یك كلام محبّتآمیز، یك سلام در كنار ظرفی آب، مثل همان دومینو كاركرد خودشان را دارند. آب و دریا و جنگل و پرنده و ... در خاموشی و به دور از درك ما، از ما و از اقوال و اعمال ما تأثیر زیبا و زشت میپذیرند و به همان نسبت نیز بر فضای پیرامونی خود تأثیر میگذارند. میبینیم كه پرتاب یك تیر یا ظاهر ساختن یك عمل بیش نیست؛ امّا در خودش محدود نمیماند.
آیا وقتی اشیاء و مواد، چون آب تا این حد تأثیر پذیرند، مردمی كه از صبح تا شب با ما و همراه ما در رفت و آمدند از تأثیر مستقیم و غیر مستقیم اعمال و اقوال ما بینصیب میمانند؟ كدامین موجود مستعدّتر است؟ آب یا انسانی كه در خود، روحی لطیف و عقلی ظریف دارد؟ چه مستقیم چه غیر مستقیم، مردم، آشنا و غریبه، آشكار یا نهان از آنچه میكنیم و میگوییم تأثیر میگیرند.
از اینجا است كه با احتیاط عرض كردم ما هر یك، چون مهرهای و عاملی و اهرمی در میدان بزرگ قابل شناسایی هستیم كه پیرامونش كهكشان و منظومهای از مهرهها چیده شده است و هر زنجیره از مهرهها در تأثیرپذیری و تأثیرگذاری از دریاچه جهان و دشت عالم برزخ گذشته، به اقیانوس قیامت میرسد.
در آنجا، برآیند نهایی هر قول و فعل گرد آورده شده، فراروی ما قرار میگیرد. این نتیجه نهایی است كه ما را در جمع سعیدان و نیك بختان وارد میسازد یا اشقیا و نگونبختان.
چه بخواهیم چه نخواهیم عالم با همه اجزاء و اركانش، در پیوند با هم و البتّه عالمانه و حكیمانه آفریده شده است.
هیچ موجودی مستقل و بریده از كهكشان عظیم هستی، سیر و سفر نمیكند. اگر چنین بود ازدحام و تزاحم همه تعادل هستی را به هم میزد.
چه بخواهیم چه نخواهیم جملگی اجزای هستی در مجموعهای از قوانین و سنّتهای ثابت گرد آمدهاند. این سنّتها و قوانین و موازین هستند كه به همه چیز معنا میبخشند. در اصل، هستی را از طریق همین قواعد میشناسیم و با كشف و شناسایی همین قواعد است كه موفّق میشویم، از آنها استفاده كرده و جهان مادّی را به تصرّف درآوریم.
این از بلندای سخنان حكمتآمیز كتب آسمانی و اولیای الهی است كه سنّتها و قواعد بیان شدهاند و از بلندای درك مردان اهل حكمت، كه آن همه را در قالب تمثیلها و ضربالمثلها بیان كردهاند.
بار كج به منزل نمیرسد، تو نیكی میكن و در دجله اندازد،
این همه درباره آنچه میكنیم، است. حساب آنچه نمیكنیم، جداست. آنچه كه حساب ما را با عالم و آدم معلوم میكند، تنها در عمل كردنها خلاصه نمیشود. عمل نكردنها هم جای خود دارد. آنچه كه میبایست بكنیم، نقشی كه باید میزدیم، قدمی كه باید بر میداشتیم و به هر بهانه نزدیم و نكردیم.
اگر شما از دوردست شاهد پرتاب شدن كودكی معصوم در چاهی وَیل باشید و در همان لحظه رهگذر بیخیالی را بنگرید كه میتوانست مانع از سقوط كودك و باعث نجات او شود، درباره آن رهگذر چه حكمی صادر میكنید؟ حدّاقل او را سرزنش میكنید؛ به همان سان كه اگر از سقوط كودك جلوگیری میكرد، او را تمجید و تشویق میكردید.
سقوط جمعی قومی در گرداب بلا و ابتلاء، همان اندازه مسئوليّت بر دوش عاملان سقوط میگذارد كه بر دوش اشخاصی كه میتوانستند مانع از سقوط شوند. نتیجه عمل هر یك، تأثیری بر یكی از دو سوی سقوط قوم یا نجات قوم میگذارد.
نكبت و نگونساری جوامع، تنها محصول عمل فاسد و مفسده پراكنان نیست، سهمی از آن همه را كسانی میبرند كه بیعملند. بیعملی هم، خود نوعی عمل است. آنكه كودكی را از سقوط در چاه مانع نمیشود، عاملی است كه در نتیجه غایی شریك میشود. این واقعه، مفسّر این كلام است كه فرمود: همگی مسئولید، «كلّكم راع و كلّكم مسئولاً عن رعيّه».
این حوزه از برداشتن خاری از گذرگاه خلق روزگار تا دوردستترین افق دید و دایره عمل و آگاهی و مسئوليّت امتداد مییابد تا در همه ساحتها و امكانها، فردی نتواند بودن و آگاهی خود را انكار كند.
بودن، آگاهی و توانایی گستره عمل كردن یا عمل نكردنها را معلوم میسازد. در میدان واقعهای حاضر بودن، از واقعهای آگاهی داشتن و بالأخره میزان رخصت و توانایی برای عمل یا بازدارندگی.
هیچ كجا ذكر نشده كه آدمی در برابر دستمزد و ما به ازائی كه دریافت میدارد، مسئول عمل كردن یا عمل نكردن است.
هیچ كجا ذكر نشده است كه مشاركت در بهره و سود ملاك عمل یا بازدارندگی است. آنكه حاضر است و ناظر، آنكه میداند و میبیند و آنكه میتواند، مسئول است. این همه در خود و با خود بار تعهّدی را بر گرده آدمی میگذارد. ناظر بیعمل، همان اندازه ناپسند است كه عالم بیعمل. عالم بیعمل همان قدر زشت مینماید كه توانا و صاحب قدرت ساكت و بیتفاوت.
به هر دلیلی و هر توجیهی، وقتی مهرهها افتادند، دومینوی زندگی فردی و جمعی ما به پیش میرود. همه پهنهها را مینوردد تا قیامت كبرا. والسّلام
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج 61، ص 27، باب 1، ح 8.