به نام خدای عليّ اعلی آغاز میكنم داستان آدم و حوّا را.
نام مبارك حضرت آدم(ع) كه نخستین پیامبر است، شانزده بار به نام آدم(ع) و هشت بار به عنوان بنیآدم(ع) و یك بار به عنوان ذريّه آدم(ع) كه بر روی هم بیست و پنج بار میشود، در نه سوره و در بیست و پنج آیه، در «قرآن مجید» آمده است.1
امام صادق(ع) میفرماید: «دلیل نامیدن آدم(ع) به این اسم، بدان خاطر است كه او از ادیم و پوسته و قشر زمین آفریده شده است.»
و شیخ صدوق گوید: ادیم نام چهارمین لایه درونی زمین است كه آدم (ع)از آن خلق شده است.2
خداوند، آدم(ع) را بدون پدر و مادر بیافرید تا دلیلی باشد بر قدرت الهی.3
وی نهصد و سی سال عمر كرد4 و سرانجام در پی تبی طولانی در روز جمعه یازدهم محرّم وفات یافت و در غاری میان كوه «ابوقبیس» دفن شده و صورت او به طرف «كعبه» قرار دارد.5
در قرآن مجید راجع به حضرت آدم(ع) حالات مختلف و گوناگونی ذكر شده و ما به یازده قسمت از حالات مزبور اشاره میكنیم كه عبارتند از:
نخست: خلقت حضرت آدم(ع) و آفرینش او
آدم(ع) از دو بعد تشكیل شده است: جسم و روح.خدا نخست جسم او را آفرید، سپس از روح خود در او دمید و به صورت كامل او را زنده ساخت. از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی كه درباره چگونگی آفرینش انسان آمده، به خوبی استفاده میشود كه انسان در آغاز، خاك بوده است.6
[از پیامبر(ص)] سؤال شد كه آیا سرشت آدم(ع) از تمام انواع گل بوده است، یا نوعی خاص از آن؟ حضرت فرمود: «سرشت وی از تمام گل بوده است و اگر غیر این میبود انسانها یكدیگر را باز نمیشناختند و تمام آنها به یك شكل و صورت میبودند و همچنانكه خاك كره زمین در رنگهای مختلف از سفید و سرخ و بور و زرد متنوّع است و نیز به جهت شرایط آب و هوایی به صورت حاصلخیز و شورهزار درآمده است، به همان شكل، انسانها نیز به صورت نژادها و رنگهای مختلف در سراسر جهان پراكنده شدهاند.)7
سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل درآمده است،8 و بعد به گل بدبو (لجن) تبدیل شده9، سپس حالت چسبندگی پیدا كرده10، و بعد به حالت خشكیده درآمده و همچون سفال گردیده است.11
فاصله زمانی این مراحل كه چند سال طول كشیده روشن نیست. این قسمت نشان دهنده مراحل تشكیل جسم آدم(ع) است كه همچنان تكمیل شد تا به صورت یك جسد كامل درآمده آنگاه خداوند تبارك و تعالی به هنگام غروب روز جمعه از روح خویش در آدم(ع) دمید12 و به صورت كامل او را زنده ساخت.»
دوم: انتخاب آدم(ع) از جانب خداوند به پیامبری
قرآن در این خصوص میفرماید:
«إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ...؛ 13
همانا خداوند برگزید (از میان جهانیان وقت) آدم و نوح(ع)و ...»
هنگامی كه خداوند اراده كرد تا در زمین خلیفه و نمایندهای كه حاكم زمین باشد، قرار دهد، این موضوع را به فرشتگان خبر داد؛ ولی فرشتگان از این خبر شگفتزده شدند و با خود گفتند: كسی كه جانشین خدا در زمین او خواهد شد، هرگز نمیتواند عالمی برپا سازد كه از نظر پاكی و رحمت برابر با ملكوت آسمان باشد؛ زیرا خداوند پیش از آدم(ع) انسانهایی را آفریده بود و آنان در زمین به فساد و تباهی پرداختند. فرشتگان به خدای خود چنین عرضه داشتند: «آیا در زمین انسانی را قرار میدهی كه با گناه و معصیت در آن، فساد كند و به خونریزی بپردازد؛ در حالی كه ما آن گونه كه در شأن توست، تو را منزّه دانسته و به شكرانهات تو را مدح و ستایش میكنیم!» فرشتگان بدین جهت این سخن را به خدای خویش عرضه كردند كه خویشتن را برتر از آفریدهای میدانستند كه قرار بود جانشین قرار گیرد و خود را به جانشینی در زمین سزاوارتر از او میپنداشتند؛ امّا خدای متعال با اسرار غیبی كه بر آنان پوشیده و حكمتی كه خاصّ آفرینش آدم(ع) بود به آنان پاسخ داد: «خداوند چیزی را میداند كه آنان از آن آگاهی ندارند.»14
سوم: تعلیم اسماء به آدم (ع)
پس از آنكه خداوند، حضرت آدم(ع) را آفرید، اسماء(15) را به وی آموخت تا در زمین توان یافته و به نحوی بایسته از آنها بهرهمند گردد. از طرفی خدای سبحان اراده فرموده بود عیناً به فرشتگان بنمایاند كه این آفریده جدیدی كه به دیده حقارت بدان مینگریستند، دارای دانش و شناختی برتر از آنان است و به همین دلیل از آنان خواست كه اگر به گمان خود راست میگویند و به جانشینی در زمین از آدم(ع) سزاوارترند، به وی خبر دهند از آن اسمائی كه به آدم(ع) تعلیم داده شد؛ ولی فرشتگان از پاسخ درمانده و با عذر و پوزش، خدای خویش را مخاطب قرار دادند: «خدایا! ما تو را آنگونه كه سزاواری، منزّه میدانیم و بر اراده تو معترض نیستیم؛ چرا كه ما از علم و دانش جز آنچه به ما بخشیدهای، بهرهای نداریم و تو از هر چیز آگاهی و كارهایت بر اساس حكمت است.»
سپس خداوند به آدم(ع) فرمود: «ای آدم!خبر بده به آن فرشتگان از آن اسماء كه به تو تعلیم داده شده است». وقتی كه آدم(ع) فرشتگان را از آن اسماء خبر داد، فرشتگان در شگفتی فرو رفتند. خداوند به آنها فرمود: «آیا به شما نگفته بودم كه من (خداوند) عالم به غیب و پنهانیهای آسمانها و زمین هستم و آگاهم به آنچه آشكارا میگویید و آنچه را نهان میدارید».16
چهارم: سجدهكردن فرشتگان به آدم(ع)
موضوع تكامل انسان، تا به درجهای رسیدكه فردی از آنان، به نام آدم(ع)، برگزیده خداوند قرار گرفت و این خلقت و تكامل آن و اختیار كردن برگزیدهای از آنان، تا جایی پیش رفت كه به فرشتگان دستور رسید چنین سمبل خلقتی را مورد تكریم و احترام فوقالعادهای قرار دهند؛ به قسمی كه او را برای كمال خلقت و برگزیدگی وی، مورد سجده تكریم و تعظیم نه عبوديّت قرار دهند. این حقیقت در پنج آیه مختلف مطرح شده و تكرار آن مستوجب عظمت یك چنین سمبلی واقع گشته، كه بدانند نه یكبار و نه دوبار، بلكه پنج بار در سوره گوناگون قرآن، آن هم با عبارات و كلمات مختلف، عنوان گردیده است.17
چنانكه میفرماید: «به یاد آور ای محمد! هنگامی را كه به فرشتگان گفتیم سجده كنید به آدم و همه سجده كردند، جز ابلیس كه سرپیچی كرد و تكبّر ورزید و از كافران محسوب گشت.»18
همه فرشتگان ـ برای امتثال امر خداوند ـ بر آدم(ع) سجده كردند، مگر شیطان كه از سر عناد و تكبّر، از سجده كردن سرباز زد. خداوند سبب سجده نكردن او را میدانست، با این همه، علّت را از او جویا شد. ابلیس برتری خود را بر آدم(ع) و اینكه وی از آتش و آدم(ع) از گل آفریده شده است، عنوان كرد. به نظر ابلیس، آتش برتر از گِل بود و بدینسان، بسیار تكبّر ورزید، در این هنگام، خدای سبحان او را از بهشت راند و به دلیل تكبّرش، وی را پیوسته تا روز قیامت مورد لعنت خویش قرار داد.19
راندهشدن ذلّتبار شیطان از بهشت، پاداش عناد، تكبّر و سرپیچی وی از سجده بر آدم(ع) بود. شیطان از پروردگار خویش درخواست كرد تا روز قیامت او را زنده نگاه دارد. خدای متعال نیز بنا به حكمتی كه اراده فرموده بود، به او پاسخ مثبت داد. ابلیس درخواست خود را اینگونه بیان كرد:
پروردگارا! به دلیل اینكه به هلاكت (راندن) من حكم كردی،سوگند میخورم تمام تلاشم را به كار ببرم و فرزندان آدم را گمراه كرده، آنها را از راه تو منحرف سازم و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نخواهم كرد واز هر راهی كه بتوانم، به سراغ آنان رفته، از غفلت و ضعف آنها استفاده خواهم كرد تا آنان را فریفته، به فساد و تباهی بكشانم و بیشتر آنها را از شكرگزاری تو منصرف سازم.
ولی خداوند او را نكوهش كرد و فرمود: «ای نكوهیده و طرد شده از رحمت من! از بهشت بیرون رو. سوگند میخورم كه جهنّم را از تو و همه پیروانت از فرزندان آدم(ع) آكنده خواهم ساخت.»20
پنجم: سكونت آدم و حوا(ع) در بهشت و اخراج آنها
پس از برگزیدگی آدم(ع) و سجده فرشتگان بر او، به وی و زوجهاش از جانب خداوند دستور رسید كه در بهشت مسكن گزینند و به نعمتهای خدایی متنعّم گردند؛ ولی از یك درخت ممنوعه تناول نكنند و نزدیك آن نگردند؛ چنانكه میفرماید: «گفتیم به آدم(ع) و همسرش در بهشت مسكن اختیار بنمایید و از نعمتهای آن فراوان بخورید؛ ولی نزدیك این درخت برای خوردن نشوید؛ زیرا از ستمكاران (به خویشتن) خواهید گردید.»21
ولی شیطان به سراغ آنها آمد و آنها را وسوسه كرد تا لباسهای تقوا را كه باعث كرامتشان شده بود، از تنشان خارج سازد. از اینرو به آنها گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نكرده مگر به خاطر اینكه ـ اگر از آن بخورید ـ فرشته خواهید شد، و جاودانه در بهشت خواهید ماند و برای آنها سوگند یاد كرد كه من خیرخواه شما هستم. به این ترتیب آنها را با فریبكاری، از مقامشان فرود آورد. هنگامی كه آنها فریب شیطان خورده و از آن درخت تناول كردند، لباسهای كرامت و احترام از اندامشان فرو ریخت. خداوند آنها را سرزنش كرد و به آنها فرمود: «آیا من شما را از آن درخت منع نكردم و نگفتم كه شیطان دشمن آشكار شماست.»
آدم و حوّا(ع) به سرعت به اشتباه خود پی بردند و توبه كردند و به گناه خود اقرار نمودند و از درگاه الهی طلب رحمت كرده و گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم روا داشتیم. اگر ما را نبخشایی و از ما درنگذری، قطعاً در زمره زیانكاران خواهیم بود؛ ولی خداوند آدم و حوّا(ع) را از بهشت به زمین فرود آورد و آنها را آگاه ساخت كه فرزندانشان با یكدیگر دشمنی میكنند، آنها باید در زمین اقامت گزینند و آن را آباد سازند و تا پایان عمرشان از آن بهرهمند شوند و خدای سبحان آنها را رهنمون شود. هر كس از هدایت الهی پیروی كند، در دنیا مرتكب گناه نشده و هرگز در آن به بیچارگی نمیافتد.»22
ششم: درختی كه آدم و حوّا(ع) از آن نهی شده بودند
در داستان آدم(ع) آمده است كه خداوند همه خوردنیهای بهشت را بر وی آزاد و حلال كرد و او را تنها از خوردن و نزدیك شدن به یك درخت منع فرمود. در اینكه این درخت چه بوده است، مرحوم طبرسی روایات بسیاری میآورد كه این درخت بوته گندم بوده است؛ ولی در روایات دیگری گفته شده كه تاك یا نهال انجیر بوده است.23 و شیخ طوسی افزون بر روایات گندم و انگور و انجیر، روایتی از حضرت علی(ع) میآورد كه این درخت، درخت كافور بوده است.24
هفتم: بهشتی كه جایگاه آدم(ع) بود، آیا در زمین بوده یا آسمان؟
عبدالله بن سنان میگوید: از امام صادق(ع) سؤال شد: آدم و حوّا(ع) قبل از خروج از بهشت چه مدّتی را در آنجا به سر بردند؟ حضرت فرمود: «خداوند تبارك و تعالی به هنگام غروب روز جمعه از روح خویش در آدم(ع) دمید. آنگاه حوّا(ع)را از پهلوی آدم(ع) آفرید و در همان هنگام، بعد از سجده فرشتگان، آنها را در بهشت خویش جای داد. به خدا قسم آنها جز شش ساعت را بیشتر، در خلد برین به سر نبردند و شبی را در آنجا به صبح نیاوردند تا آن هنگامی كه مرتكب ترك اولی شده و عریان در میان باغستان عرش رها بودند؛ خداوند آنها را مخاطب قرار داد: «مگر من شما را از این درخت منع نكردم؟ آدم(ع) از كرده خویش پشیمان گشته و به حالت خضوع از راه حیا و شرمندگی درآمده و گفت: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ اعتَرِفنَا بِذُنوُبَنا فَاغفِر لَنَا» خداوند به آن دو فرمود: «از عرش من به زیر آیید؛ زیرا كه بهشت من جایگاه گنهكاران نیست.»25
مفسّران نیز پیرامون بهشتی كه آدم(ع) در آن میزیست، اختلاف نظر دارند كه آیا در زمین بوده است یا در آسمان؟
نظريّه اوّل: آنچه رجحان دارد این است كه به چند دلیل این بهشت در زمین بوده است:26
1. خدای سبحان آدم(ع) را در زمین آفرید، چنانكه در فرموده خدای متعال آمده است: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَه»27 در پی آن خداوند بیان نفرمود كه وی را به آسمان منتقل كرده است.
2. خداوند بهشت موعود (بهشت جاودان) را در آسمان توصیف فرموده است. پس اگر آدم(ع) در این بهشت جای داشت، شیطان جرئت نمیكرد به او بگوید: آیا تو را به درختی جاودانه و سلطنتی كهنهنشدنی راهنمایی كنم.28
3. بهشت جاودان، جایگاه نعمتهای خداست؛ نه جای تكلیف و حال آنكه خداوند به آدم و حوّا(ع) دستور دادكه از میوه آن درخت تناول نكنند.
4. خداوند در وصف كسانی كه در بهشت جاودان آسمان وارد میشوند، فرموده است: «و آنان از بهشت بیرون نمیروند»؛ در حالی كه آدم و حوّا(ع) از بهشتی كه در آن وارد شده بودند، رانده شدند. بنابراین معلوم میشود كه آن بهشت غیر از بهشتی است كه در قرآن به مؤمنان وعده داده شده است؛
5. گذشته از اینها، هنگامی كه شیطان از سجده بر آدم(ع) سر برتافت، مورد لعن قرار گرفت و از بهشت بیرون رانده شد. بنابراین اگر این بهشت همان بهشت جاودان بود، شیطان قادر نبود با وجود خشم خدا به آن راه یابد و آدم و حوّا(ع) را بفریبد.
نظريّه دوم: عدّهای معتقدند كه آدم و حوّا(ع) در بهشت جاودانه (آسمان) میزیستهاند، زیرا الف و لام تعریف بدان پیوسته و آن را به صورت علم درآورده است و در مورد شیطان میتوان تصوّر كرد كه او از بیرون بهشت، آدم(ع) و همسرش را وسوسه كرده است، به گونهای كه آنان آوای او را شنیده و سخن او را دریافتهاند، اگر گفته شود هر كس به بهشت جاودانه رود، از آن هرگز بیرون نخواهد آمد، گوییم این بعد از برپایی رستاخیز است؛ امّا پیش از آن، امكان بیرون آمدن از بهشت هست.29
نظريّه سوم: گروهی گفتهاند: این بهشت، بوستانی از بوستانهای دنیا بوده؛ زیرا اگر بهشت جاودان میبود، شیطان با وسوسهاش بدان راه نمییافت.30
هشتم: فرود آمدن آدم و حوّا(ع) به زمین و توبه آنها
آدم و حوّا(ع) وقتی كه از بهشت اخراج شدند، در سرزمین «مكّه» فرود آمدند، حضرت آدم(ع) بر كوه «صفا» در كنار «كعبه»، هبوط كرد و در آنجا سكونت گزید. از این رو آن كوه را صفا گویند كه آدم(ع) صفیالله (برگزیده خدا) در آنجا وارد شد و حضرت حوّا(ع) بر روی كوه «مروه» (كه نزدیك كوه صفا است) فرود آمد و در آنجا سكونت گزید. آن كوه را از این رو مروه گویند كه مرئه، یعنی زن كه منظور حوّا(ع) باشد، در آن سكونت نمود. آدم(ع) چهل شبانه روز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گریه كرد. جبرئیل نزد آدم(ع) آمده و گفت: «ای آدم! آیا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نیافرید و روح منسوب به خودش را در كالبد وجود تو ندمید و فرشتگانش بر تو سجده نكردند؟!» آدم(ع) گفت: «آری. خداوند اینگونه به من عنایتها نمود.» جبرئیل گفت: «خداوند به تو فرمان دادكه از آن درخت مخصوص بهشت نخوری. چرا از آن خوردی؟» آدم(ع) گفت: «ای جبرئیل! ابلیس سوگند یاد كرد كه خیرخواه من است و گفت از این درخت بخورم. من تصوّر نمیكردم و گمان نمیبردم موجودی كه خدا او را آفریده، سوگند دروغ به خدا یاد كند.»31
وقتی كه از بهشت اخراج و به زمین فرود آمدند و به گناه (ترك اولی) خود اقرار نمودند و پشیمان شدند، خداوند مهربان به آنها لطف كرد و كلماتی را به آنها آموخت تا آدم و حوّا(ع) در دعای خود آن كلمات را از عمق جان بگویند و توبه خود را آشكار و تكمیل نمایند.32
سؤال: مقصود از این سخنان و كلمات كه به آدم(ع) آموخت، چیست؟
آیه مربوط به توبه آدم(ع) این است: «پروردگارا! ما بر خود ستم كردیم و اگر تو ما را نیامرزی، بیگمان از زیانكاران خواهیم بود.»33
مفسّران در توضیح این آیه، دعاهایی را نیز كه آدم(ع) با آنها توبه كرد و آمرزیده شد، آوردهاند. در پارهای روایات از ابن عبّاس آمده است كه آدم(ع) به درگاه خدای خود گریه كرد و گفت: «خدایا! آیا مرا با دست خود نیافریدی؟ فرمود: «چرا»، گفت: «آیا مهر تو به خشم تو پیشی ندارد؟ فرمود: «چرا»، گفت: آیا اگر توبه كنم و باز گردم، به بهشتم باز میگردانی؟ فرمود: «آری».
(در این باره دعاهای دیگر نیز نقل شده است).34
مفسّران شیعی آن روایات را آوردهاند و افزون بر آن، روایاتی ذكر كردهاند كه آدم(ع) نامهایی گرامی كه بر عرش نوشته شده بود، دید، سپس درباره آنها سؤال كرد. به او گفته شد: اینها نامهای گرامیترین آفریدگان خدایند. آدم(ع) با آن نامها به درگاه خداوند توسّل جست و توبهاش پذیرفته شد. نامها عبارت بودند از: «محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع)».35
پینوشتها:
1. قاموس قرآن: ج 1، ص 38، دائره الفوائد: ج 1، ص 307. سور و آیاتی كه نام آدم(ع) در آنها ذكر شده است عبارتند از: سوره بقره (2)، آیات21،33،34،35،37؛ سوره آل عمران (3)، آیات 33 و 59؛ سوره مائده (5)، آیه 27؛ سوره اعراف (7)، آیات 11،19،26،27،31،35،172؛ سوره اسراء (17)، آیات 61،70؛ سوره كهف ()؛ آیه/50؛ سوره مریم (19)، آیه 58؛ سوره طه (20)، آیات 115،116،117،120،121؛ سوره یس(36)، آیه 60.
2. علل الشرایع: ص 14.
3. همان: ص 5؛ بحارالانوار: ج 1، ص 108.
4. كامل الزیارات: ص 38؛ بحارالانوار: ج 11، ص 268. ولی در برخی روآیات سن او را هزار سال ذكر كردهاند.
5. سعد السعود: ص 37. برخی گویند جنازه آدم(ع) را كه در سرزمین مكه دفن كردند، پس از گذشت هزار و پانصد سال، حضرت نوح(ع) هنگام طوفان، جنازه وی را از غار كوه ابوقیس (كنار كعبه) بیرون آورد و به همراه خود با كشتی به سرزمین نجف اشرف برد و در آنجا به خاك سپرد. (تاریخ انبیاء، ص 125).
6. سوره حج (22)، آیه 5 و سوره آل عمران (3)، آیه 59.
7. علل الشرایع: ص 471.
8. سوره انعام (6)، آیه 2.
9. سوره حجر (15)، آیه 28.
10. سوره صافات (37)، آیه 11.
11. سوره الرحمن (55)، آیه 14.
12. تفسیر عیاشی: ج2، ص 10.
13. سوره آل عمران (3)، آیه 33.
14. سوره بقره (2)، آیه 30 .
15. گویند مراد از اسماء جمیع صناعات و عماره زمین و انواع خوراكیها و ادویه و استخراج معادن و كاشتن درختان و منافع آن و همه چیزهایی است كه مربوط به عمارت دین و دنیا باشد، چنانكه ابن عبّاس و مجاهد و سعید بن جبیر و اكثر متأخرین گفتهاند(دائره الفرائد: ج1، ص 318).
16. سوره بقره (2)، آیات 31 ـ 33.
17. سوره بقره (2)، آیه 34، سوره اعراف (7)، آیه 11؛ سوره اسراء (17)، آیه 61؛ سوره كهف (18)، آیه 50؛ سوره طه (20)، آیه 116.
18. سوره بقره (2)، آیه 34.
19. سوره حجر (15)، آیات 30 ـ 35.
20. سوره اعراف (7)، آیات 13 و 18؛ سوره اسراء (17)، آیات 61 و 65.
21. سوره بقره (2)، آیه 35؛ سوره اعراف (7)، آیه 19.
22. سوره اعراف (7): آیات 20 ـ 25؛ سوره طه (20)، آیه 123.
23. مجمع البیان: ج 1، صص 183 ـ 185.
24. تفسیر تبیان: ج1، ص 157.
25. تفسیر عیاشی: ج2، ص 10.
26. ر.ك: مع الانبیاء فی القرآن: ص 62؛ تفسیر المنار: ج 2، ص 277.
27. سوره بقره (2)، آیه 30.
28. سوره طه (20)، آیه 120.
29. تفسیر تبیان: ج 1، ص 156؛ تفسیر مجمع البیان: ج 1، ص 5 ـ 84.
30. گناه نخستین: ص 38.
31. علل الشرایع: ص 491؛ كافی: ج 6، ص 513؛ نورالثقلین: ج 1، ص 61؛ تفسیر ا لمیزان: ج1، ص 182.
32. سوره بقره (2)، آیه 37.
33. سوره اعراف (7)، آیه 22.
34. ر.ك: تفاسیر مجمع البیان: ج1، ص 193؛ تبیان:ج 1، ص 169؛ التفسیر الكبیر: ج 3، ص 19 ـ 25؛ كشف الاسرار: ص 155.
35. تفسیر مجمع البیان: ج1، ص 88، 89؛ الدرالمنثور: ج 1، ص 60؛ مناقب ابن مغازلی شافعی: ص 63..
ضیاء الله سمیعی