همین سپتامبر كه در خیلی از نقاط جهان، جشن است، سالروز فلان شادی و سالروز فلان سرور است، در فلسطین، فقط سالمرگ است و سالمرگ. فقط داغ دل است و خم پیشانی. سه شمایل شرم برای صهیونیستها، سه تاریخ ظلم بر فلسطینیها. سه جغرافیای ننگ برای صهیونیستها، سه جغرافیای جور بر فلسطینیها.
ابتدا سپتامبر 1970 كه بهتنهایی كافی بود تا اصطلاح «سپتامبر سیاه» زاده شود؛ وقتی كه یاسر عرفات ایستاد روبهروی ملكحسین و هزاران فلسطینی به خاك افتادند.
دومی، سپتامبری دیگر، هشت سال بعد، وقتی انورسادات مصری بالاخره زهرش را ریخت و دستش را گذاشت در دست آمریكا و اسرائیل و عهدنامه ننگین كمپدیوید را امضا كرد تا رژیم صهیونیستی به عنوان كشور به رسمیت شناخته شود و سر آخر سپتامبر 1982 كه دو اردوگاه صبرا و شتیلا برای سه روز شد پایتخت رنج جهان. این بار به انتقام آمده بودند و میگویند 3500 فلسطینی در این دو اردوگاه اردنی شهید شدند. این روزها سالروز این سه تاریخ در پهنه دهههای 70 و 80 میلادی است هر چند برای فلسطینیها، رنج، پهنای یك دهه و دو دههای ندارد، آنها خود تاریخ رنجاند.
شكست جنبش فتح
یاسر عرفات، همیشه مرد عجیبی بود؛ كسی كه هوادارانش شبانه به محل برگزاری مهمترین رویداد ورزشی یعنی المپیك شبیخون بزنند و اسرائیلیها را به گروگان بگیرند، چیزی فراتر از سیاست را نمایندگی میكند. هر كاری كه او میكرد چنین وجهی از چندگانگی را به نمایش میگذاشت. شانزدهم سپتامبر 1970 اما برای او، روز خوبی در نوار زمان مبارزاتش نبود. او با سازمان متبوعش یعنی سازمان آزادیبخش فلسطین به نیروهای مسلح اردن حمله برد اما از این روز تا ژوئیه سال بعد، فلسطینیها بسیاری از نظامیان و غیرنظامیان خود را از دست دادند.
جنبش فتح پس از نبرد با اسرائیلیها كه به نبرد كرامه معروف شد، قدرت یافته بود و حالا آمده بود سر وقت ملكحسین و اردن. جنگ چریكهای فلسطینی و نظامیان اردنی هر چند پس از دو روز با توافق ملكحسین و عرفات بر سر آتشبس پایان یافت اما تا ژوئیه ۱۹۷۱ كه پادشاه اردن دستور اخراج تمام اعضای فتح و سازمان آزادیبخش فلسطین از كشور اردن صادر كرد و ارتش اردن آنها را به زور به داخل خاك سوریه روانه ساخت، تلفات و خسارات عظیمی بر فلسطینیان وارد آمد. فقط حدود ۳۵۰۰ فلسطینی كه بسیاری غیرنظامی بودند، كشته شدند. نبرد مسلحانه در ژوئیه ۱۹۷۱ پایان یافت و یاسر عرفات و رفقایش به لبنان نقل مكان كردند.
در كتابهای مختلفی به ماجرای سپتامبر 1970 در اردن اشاره شده اما تا كنونی كتاب مستقلی در این باره به فارسی تالیف یا ترجمه نشده است. عجیب است، رویدادی كه با این وجوه مختلف دراماتیك كه حتی میتواند دستمایه ادبیات داستانی و نمایشی قرار بگیرد، تاكنون به رمان، نمایشنامه، فیلم و گونههای دیگر ادبی و هنری وارد نشده است.
از واشنگتن تا میانه
چندوقتی پیش از اینكه سینه سپر كند و با جیمی كارتر و مناخیم بگین آن تصویر ننگین را از واشنگتن دی سی آمریكا بدوزد به دل معاصر، مذاكرات در كمپ دیوید بر پا بود. انور سادات مصری را میگوییم كه پیشقدم شد تا پیمان كمپ دیوید در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ به امضا برسد؛ پیمانی كه اولین پیمان صلح میان طرفین جنگ اعراب و اسرائیل بود كه به صلح میان مصر و اسرائیل انجامید.
اینگونه است كه ما تا ابد انورسادات را مقصر بهرسمیت شناختن اسرائیل میشناسیم. اندكی پس از امضای این توافقنامه، ایران انقلاب اسلامی را تجربه كرد و همین انورسادات ، شاه مخلوع را در كشورش پذیرفت تا در یكی از شهرستانهای آذربایجان شرقی مردم شعار بدهند: «این سادات دیوانه، در چهارراه میانه اعدام باید گردد». آن روز اهالی شهرستان میانه، علاوه بر اعتراضشان به رئیسجمهور مصر كه شاه را به خاك كشورش پذیرفته بود، داغ كمپدیوید را نیز به سینه داشتند.
راستی، كمپ دیوید یكی از استراحتگاههای روسای جمهور ایالات متحده بود و از آنجا كه مذاكرات بین كارتر و بگین و انورسادات طی دوازده روز آنجا انجام میشد، این پیمان ننگین به كمپ دیوید معروف شد.
اگر میخواهید درباره این پیماننامه ننگین فیلمی ببینید كه نگاه یك فیلمساز ایرانی پشت آن باشد، مستند «ساعت ۶ به وقت واشنگتن» را ببینید به كارگردانی امیرحسین نوروزی؛ روایتی از جلسه كمپ دیوید كه دیدار انور سادات و مناخیم بگین را زیر ذرهبین برده است. این مستند اخیرا از شبكه مستند سیما پخش خواهد شد و از سایت این شبكه میتوان دانلودش كرد. این فیلم مستند همچنین به شكلگیری اسرائیل و شیوه اشغال فلسطین هم اشاره میكند.
فاجعه فالانژی
سومین سپتامبر سیاه برای فلسطینیها، شانزدهم این ماه بود به سال 1982 و این بار جغرافیای رنج به لبنان نقل مكان كرده بود؛ به دو اردوگاه پناهندههای فلسطینی در این كشور. پناهندهها در طول جنگ داخلی لبنان به دو اردوگاه صبرا و شتیلا آمده بودند اما شبهنظامیان فالانژ لبنانی، همانها كه احمد متوسلیان را نیز ربودند، به انتقام ترور بشیر جمیل، رئیس جمهور لبنان و رهبر حزب فالانژ (معروف به كتائب) به دو اردوگاه صبرا و شتیلا در بیروت غربی وارد شدند و طی دو روز فلسطینیها را به گلوله بستند. میگویند ۳۵۰۰ نفر از فلسطینیان در این حمله شهید شدهاند. آن روز، ایلی حبیقه رهبر نیروهای فالانژ بود؛ كسی كه بعدها حتی نماینده مجلس شد در لبنان و وزیر كابینه هم شد. تاریخ هیچگاه از یاد نمیبرد كه این كشتار در محدوده تحت كنترل نیروهای دفاعی اسرائیل رخ داد. صهیونیستها چه گفتند؟ چه میخواستند بگویند؟ گفتند فالانژیها را دستكم گرفته بودند! سازمان ملل متحد چه كرد؟ چه میخواست بكند؟ طبق روال معمول محكوم كرد و آن را نسلكشی نامید.
درباره واقعه صبرا و شتیلا دو فیلم را به شما معرفی میكنیم. خودتان ببینید و قضاوت كنید كه حقیقت را در كدامیك راحتتر میتوان در ذهن ترسیم كرد. اولی، انیمیشن «والس با بشیر» كه آری فولمن كارگردان اسرائیلی آن را سال 2008 ساخت بر اساس خاطراتش از وقایع كشتار صبرا و شتیلا. فولمن در آنزمان یك سرباز وظیفه در ارتش اسرائیل بود كه بر حسب اتفاق در بیرون از اردوگاههای پناهندگان صبرا و شتیلا مستقر شده بود. فیلم حتی در خود اسرائیل مخالفانی داشت. عدهای میگفتند این فیلم از سربازان اسرائیلی چهرهای مثبت ترسیم كرده و آنها را آدمهایی به تصویر كشیده كه از آنچه اتفاق میافتد عذاب میكشند، غافل از اینكه در نهایت بار مسؤولیت اخلاقی این كشتار از دوش آنها برداشته نخواهد شد.
فیلم دوم، مستند «۲۰۰۰ تروریست» است كه اسمیتس من آن را درباره این واقعه ساخته. این مستند را میتوانید از سایت شبكه مستند دانلود كنید.
جام جم