اشاره: طیّ سه دهۀ گذشته بر «انقلاب اسلامی ایران»، از راههای رفته بسیار گفته و شنیدهایم. تغییرات حادث شده در مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... ؛امّا برای مراقبت و محافظت از این انقلاب، ژرفا بخشیدن به دگرگونیها و پیراستن این درخت سبز از آفتها و آسیبها جا دارد که از راههای نرفته نیز سخن به میان آوریم.
در تجربه همه گذشتگان آمده است؛ چنانچه اصلاحگری و تحوّل از درون یک حوزه رهنگی و تمدّنی رخ ندهد، دیر یا زود در شرایط انفعالی، همان حوزه از عوامل و حوزههای فرهنگی و تمدّنی خارجی و بیگانه متأثّر شده و ره به دیاری دیگر و مغایر با خاستگاه اصلی خواهد پویید.
انقلاب ایران یک انقلاب هویّتاً اسلامی بود. انقلابی بود که با انگیزههای اسلامی و با خطّ مشیّ اسلامی و با رهبری اسلامی و با شعارهای اسلامی و بالأخره حتّی با تاکتیکهای اسلامی پیش رفت. در این مبارزه، ما حتّی از تاکتیکهای ضدّ اسلامی و غیر اسلامی استفاده نکردیم؛ یعنی رهبر ما حتّی یک دروغ مصلحتی هم نگفت.
واقعه مبارک انقلاب اسلامی در ایران، به یک باره خواب طرّاحان استراتژی همسانسازی را آشفته ساخت. آنها که در برابر فرهنگ و تمدّن غربی که با سیری شتابان همه ملل جهان را در مینوردید، انتظار هیچ مقاومتی را نداشتند، دیدند فرهنگ و تمدّن اسلامی، در سایه انقلاب ایران، رؤیای خوش جهانی کردن فرهنگ غرب را برهم زده است.
"هارپ" به صورت یک فرستنده امواج الکترومغناطیسی عمل میکند که هدف آن تاثیر گذاری بر آسمان و الکترون های آزاد لایه یونوسفر است. این سیستم، الکترونهای این لایه را در ارتفاع تقریبا 275 کیلومتری به جنبش وامیدارد. در حالت عادی این لایه دارای دمایی معادل 1400 درجه سانتیگراد است که در اثر این تحریک انرژی فراوانی در آن به وجود آمده و در نتیجه دما تا 20درصد افزایش مییابد و این ناحیه به حالت انبساطی در میآید.
تداوم جنگهای عراق و افغانستان و گسترش دامنه آنها به کشورهای دیگر در حالی صورت گرفت که مردم امریکا میاندیشیدند انتخاب رئیسجمهوری ترقیخواه که بنمایه تمام تبلیغات انتخاباتی او، تغییر در همه سیاستهای دولت امریکاست، وضعیت متفاوتی با این جنگها را رقم خواهد زد. این شرایط در حالی حاکم شده است که با گذشت نزدیک به دو سال از ریاست جمهوری باراک اوباما، امریکاییان به همراه امیدشان، توجه و علاقهمندی خود را نیز نسبت به موضوعهایی همچون جنگهای عراق و افغانستان از دست دادهاند و هیچ تلاشی برای پایان آنها از خود نشان نمیدهند؛ مثل تلاشهایی که در دوران جرج بوش در قالب جنبشهای ضد جنگ سازماندهی شده و توانسته بود در سمت و سو دادن مردم به سمت شعارهای اوباما نیز نقش ایفا کند.
وقتی گروهی از مردم، مخفیانه برای کشیدن نقشه قتل فقط یک نفر جلسه میگذارند، این کار، توطئهای برای مرتکب شدن یک قتل نامیده میشود و چنین جنایتی بر اساس قوانین امریکا، مجازات مشخصی دارد. با اینکه مفاد جلسه منهتن به مطبوعات درز کرده است، هیچ کدام از این قاتلان جمعی آینده، بازخواست نشدهاند. پیداست که این میلیونرها، خود را فراتر از تمام قوانین میبینند.
یک نمونه دیگر، شورای روابط خارجی است که هم پپسی و هم کوکا، نمایندگان شرکتی آن هستند. بسیاری از گزارشهایی که این شورا انتشار میدهد، در نهایت، به سیاستهای جاری امریکا تبدیل میشود. در اینجا نیز تجار، بانکداران و صاحبنظران سیاسی غیر منتخب که بودجه آن را صاحبان منافع شرکتی خاص تأمین میکنند، سکان هدایت سیاستهای امریکا را در دست دارند؛ از جمله تدوین بسیاری از قوانین، مقررات و ساختارهای مالیاتی که از منافع صاحبان انحصار غولآسایی چون پپسی و کوکا حفاظت میکنند.
او به هر جا که قدم گذارد، آتش جنگهای داخلی و تجزیهطلبی و قومگرایی و کشتارهای وحشتناک و ویرانی و نابودی برافروخته میشود. همۀ این تلاشهای او به خاطر نامزد شدن برای انتخابات ریاست جمهوری در «فلسطین اشغالی» (اسرائیل) است؛ امّا پس از آنکه مأموریّت خود را که زمینهسازی شرایط لازم برای به وجود آمدن اسرائیل جدید و عربهای جدید و خاورمیانۀ جدید به یمن وجود آمریکا و انگلستان و فرانسه است، به انجام رساند.
در این تحلیل کوتاه نوام چامسکی به بررسی اوضاع و احوال منطقه پرداخته و مدعی است که نگرانی امریکا به هیچ وجه با اسلام افراطی ارتباطی ندارد و دست یافتن مردم مسلمان به استقلال، سبب نگرانیهای این کشور شده است. در واقع، پروژه اسلامهراسی بهانهای است برای مداخلات هر چه بیشتر در این منطقه. همچنین وی بر این باور است که شبکه الجزیره در گزارشی اعلام کرد: «جهان عرب در آتش قیام مردم میسوزد، در حالی که در سراسر منطقه، متحدین غربی به سرعت در حال از دست دادن نفوذ و قدرتشان هستند.»
«بیداری اعراب» احتمالاً نشانه بزرگترین چالش راهبردی است که در طول دههها پیش روی سلطهجویی امریکا قرار داشته است. نتیجه احتمالی این امر میتواند آمیزهای از راهبردهای چندگانه و همزمان شامل «دموکراسیسازی»، سرکوب، مداخله نظامی و بیثباتسازی باشد. در اینجا نیز در نظر گرفتن یک راهبرد برای کل منطقه میتواند خطا باشد، بلکه باید بر اساس تحولات و میزان پیشرفت صورت گرفته در «بیداری» مورد نظر، هر کشور را به طور جداگانه ارزیابی کرد.